Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۵ مطلب با موضوع «Kino» ثبت شده است

" بعضی موقع ها فکر میکنم چطور یک نفر میتونه با کتاب نوشتن یا نقاشی کردن یا... سمفونی یا مجسمه سازی با یک شهر فوق العاده رقابت بکنه نمیشه. چون... به دور و برت نگاه کن، همه خیابون ها، همه بولوار ها... هرکدومشون توی فرم هنری خودشون هستن. و وقتی که تو میدونی توی این دنیای سرد، خشن و بی معنی  پاریس وجود داره... این چراغ ها هستش، منظورم اینه که بیخیال، هیچ اتفاقی توی نپتون یا سیاره مشتری نمیفته اما تو میتونی این چراغ ها رو ببینی، کافه ها... و مردمی که مشروب میخورن و آواز میخونن رو ببینی.

منظورم اینه که همه ما میدونیم پاریس بهترین نقطه در تمام جهانه "

 

آقایون، خانوما! من آدمی هستم احساساتی، خیلی گریه کن و مشکی پر از اشک دم دست. من عاشق این چراغ های فانوسی شکل قدیمی هستم که تو خیابونا میشد پیداشون کنی و تو سریالای قدیمی خودمون دیدم که تو لاله زار هم بودن انگار. از اونایی حرف میزنم که تو قرن هیجده بودنا.

 آقایون، خانوما! منم مثل خیلیا از شما فکر میکنم باید تو یه دوره دیگه پا تو این جا میذاشتم (حالا نمیخوام دوره شو بگم که بعدن هی نظرم عوض شه و حسرت بخورم هرچی هست میدونم دوران فعلی در اولویت های بالام جایی نداره) منم ناله میکنم، منم مارو رو دوست دارم، ماروی که میگن مال زمان باستانه.

یه چیزی تو پاریس هست خب، لابد یه چیزی هست، یه چیز خرد سوزی هم هست پِدَسگ! وگرنه نیویورک هم هست، کلکته و بمبئی هم هست، چه میدونم رم هم هست، اصلن همین تهران خودمونم هست ولی خب پاریس پاریسه! شوخی بردار نیست...

ادریانای پاریس دهه بیست برعکس گیل دوهزاروده دوست نداره تو دهه بیست بمونه و شیفته قرن هیجده و MAXIM و نور و درشکه ها و اسبای بخاردارشه. دوست ندارم صحبت از نگاه بازم ناراحت وودوو وودی کنم چون اینجا از اون جاهاییه که با سر رفتم تو آغوشش، عینکامون هم خورد به هم و با دستم محکم زدم رو شونه ش.

-    وودی!

Ex...Excuse me! You…?    -

-    Woody!!! It doesn’t maaaatter,gimme a hug

-    تلق

-    تلوق

      صدای عینکا بود

جالب اینکه من با فیلمی عاشق پاریس شدم که شاید...

بیتر مون! ظرف عجیبیه، من نمی فهمم هنوز، از بیتر مون و ایرماخوشگله توش جا میشه تا رتتویی و دایره سرخ و مستاجر و آمیلی پولن! پاریس کاری میکنه راحت ننشینید، کاری میکنه اهمیت بدید، پاریس شدت لذت و درد رو زیاد میکنه، پاریس بمثابه برزخ عمل میکنه.

و چیزایی مثل اینز!

هی جماعت اینز، خوش گذشت، برید رد کارتون! شما چه جایی دارید تو جایی که ارنست همینگوی، همینگ     وی  داره داد میزنه " کسی میخواد دعوا کنه؟ "

بگردید و پیدا کنید جهان های موازی خودتونو، حرف بزنین با آدماشون، باور کنین هستن باورکنین.

حمید نعمت الله گفته که خواسته یه سکانس بسازه، بهروز و احترام دارن تو لاله زار از سر فیلمبرداری "سرب" رد میشن و مردای کیمیایی رو تو لباس گنگستری می بینن؛ ینی He's the Man، اینو میگم، این منظورمه، تو لاله زار بگردی هنوز سرب هست.

 

پ ن : اون چراغای فانوسی هنوزم پیدا میشن، نزدیک موسسه لغت نامه دهخدا، هنوزم هستن

پ ن ن : امشب، ینی حدود چار ساعت پیش خواب دیدم رو پشت بوم یه ساختمون تقریبن بلند هستیم، آدمای زیادی هم بودن اونجا، تهران زیر نگاهمون بود، نزدیک شب بود. پشت بوم ساختمون تشکیل شده بود از چندتا سازه روی هم مثلن شبیه پاسارگاد و به رنگ سفید. من هم روی بالاترین جای ساختمون بودم. هوا طوفانی شد، سازه های پله ای مانند زیر پام مثل کارتن هایی که تا میشن و میخوابن داشتن فرو میریختن، به تهران نگاه کردیم همه،نسبت ما به تهران مثل میناس تیریث (شهر انسانها، شهر برومیر و فارامیر که تو قسمت سوم ارباب حلقه ها میبینیم) بود به دشت روبروش. یواش یواش دیدیم از تهران گله به گله داره گرد و خاک بلند میشه و صدای آمبولانس ها و آژیرها هم بگوش میرسه. من به خیال خودم از اون مهلکه نجات پیدا کردم یا حداقل داشتم نجات پیدا میکردم ولی خب خیلی واقعی بود!

 پ ن ن ن : اینا رو بذارین بپای اولین ساعات دلتنگی بعد از تموم شدن منظومه ی امیرمحمدگلکار!

موسیقی پیشنهادی در کنار خوندن

  • احسان

روان

۰۶
مرداد

بدترین قسمتش اینه که با گذشت زمان دارم اون رو فراموش می کنم
باید خیلی بخودم فشار بیارم تا تمام روز اون رو بیاد بیارم
شب و روز
هر روز
روزی که کشتنش، لیلیانا برام چای با لیمو درست کرده بود
شنیده بود تمام شب رو سرفه می کنم
و گفتش که این برام خوبه
همه این چیزای احمقانه رو بیاد میارم
بعد شک شروع میشه و نمی تونم بیاد بیارم که اون لیمو بود یا چای با عسل
و نمی دونم که این خودش یه خاطره بوده یا یه خاطره از یه خاطره ی دیگه

  • احسان

دیشب بالأخره موسیقی متن فیلم چانگکینگ اکسپرس رسید دستم (دانلود) و همون اول از همه افتادم دنبال اون قطعه ای که پلیس شماره 223 و بریجیت لین وقتی تو ی کافه همدیگرو میبینن داره پخش میشه، همونجایی که پلیس داره سعی می کنه به یه زبونی با زن حرف بزنه...خوشبختانه زود هم پیدا شد و متأسفانه مثل هر قطعه ی محبوب دیگه ای نمی تونم از شنیدنشدست بردارم، اونقدر گوشش می دم تا نابودش کنم!وقتی رفتم بخوابم ناخودآگاه به این فکر افتادم که اگه یه روز این دنیا بخواد نابود بشه به اونمأموری که اومده نابودش کنه چی بگیم،چه  دلیلی بیاریم که منصرف بشه، دست کم یه مهلت بده؟ (البته شاید خیلی هم ناخودآگاه نباشه و بدلیل آلبومی باشه که دیشب گرفتم) زود یاد همین موسیقی جز کافه ای افتادم، یاد کاپرا افتادم، دیدم خوبه بهش "چه زندگی محشری" رو نشون بدیم، اگه همون اول عاشق بدفورد فالز و جرج بیلی ما نشد ادامه می دیم، اگه سر اون صحنه بعد از پریدن همه توی آب مشکلش حل نشد ادامه می دیم، اگه اون صحنه ی سنگ به شیشه زدن جرج و مری رو دید و بی خیال نشد ادامه می دیم،اگه تو پایان فیلم عاشق همه چی نشد و بازم خواست تصمیمشو عملی کنه دیگه بنظرتون چی می تونه جلوشو بگیره؟ موسیقی جز کافه ای باشه و یه کریسمس برفی هم باشه و بدفوردفالز هم باشه آدم دیگه چی می خواد آخه؟

  • احسان

ورود گندالف...

۲۹
ارديبهشت

میخواستم مثل یکی از پست های سال قبل این بار هم یه لیست Most Played بذارم با لینک دانلود ولی بی خیال شدم فعلن و میخوام از یه کار جاودان اینجا بنویسم.
اسم این کار هست .... اسمشو آخر مطلبم می نویسم، شما هم همون آخر بخونیدش!
این کار مال گروهی ِ ب نام Mogwai که اگه موسیقی پست راک دوست داشته باشید اسمشو زیاد شنیدید. این گروه اسکاتلندی سال 1995 تشکیل شده و تا بحال 7 تا آلبوم استودیویی بیرون داده که من دو تا از این آلبوم ها رو شنیدم. نکته ی جالب کارشون علاوه بر موسیقی فوق العاده شون اینه که تو زمینه ی موسیقی فیلم هم کارهایی کردن. اونا موسیقی مستند "زیدان : پرتره ی قرن" رو ساختن و با کلینت منسل تو ساخت موسیقی متن فیلم "چشمه" درن آرونوفسکی مشارکت داشتن ( کسایی که موسیقی متن چشمه رو شنیدن می دونن این چه اعتباری برای اونا می تونه داشته باشه! )
این مقدمه رو گفتم و حالا برسم به قطعه ی موسیقی مورد نظرم. این موسیقی، یه اثر بی کلام و اتمسفریک محسوب میشه. از آغاز ِ کار کم کم ریتم معمولی و تکراری دستمون میاد و آروم شروع می کنه از آهستگی به یه سرعت نسبیِ بیشتر رسیدن. تو پس زمینه ی ملودی اصلی هم افکت هایی که برای حجم دادن به  کار هستن و شبیه صداهای محیطی و باد بگوش می رسن، شنیده میشن. این یک سوم آغازی رو در بر می گیره. تو یک سوم میانی کم کم اون صداهای پس زمینه به سطح صدای اصلی می رسن و انگار جنگی بینشون در می گیره و تو کشاکش هستن و تا بخودمون میایم می بینیم که داریم یه سری صدای -شاید بشه گفت- ترسناک و حجیم رو می شنویم و هر لحظه هم این صداها دارن اوج می گیرن و انگار حامل خبر خوشی هم نباید باشن و انتظار یه فاجعه رو می کشیم. این صداها تمومی ندارن و هیچ جور فکر رهایی رو نمیشه بهشون نسبت داد. ما توی سیاهی گیر افتادیم ولی درست در لحظه ای که فکرشو نمی کنیم....
ناگهان صدای ملودی اصلی کار - که اگه جدا بهش گوش بدیم شاید خیلی هم نرم و لطیف نباشه - مثل یک لالایی گوش نواز - درست حسی مثل اون جعهبه های موسیقی که بالای سر بچه ها میذارن - این تیرگی ها رو کنار می زنه و انگار تو اون نبرد پیروز میشه. توی دنیای موسیقی خیلی کم شده که این تقابل رو به این زیبایی ببینم و اینقدر ملموس و ساده ( تو مثل که اشکالی نداره ولی نمونه ی خیلی ابتدایی ش برای من کنار ِ هم قرار گرفتنِ صدای محسن چاوشی و محسن یگانه تو یکی از اون کارهای ابتدایی و بدون مجوزشون بود! )
لذت این موسیقی وقتی چند چندان(!) میشه که بیاید این لحظه رو که تمامِ قبل و بعدش در حکم بستر برای بهتر شنیده شدنش هستن، با تصاویر سینمایی که تو ذهن داریم قرینه سازی کنیم. اینو میشه بذارید رو تصاویر نبرد نهایی فیلم ارباب حلقه ها وقتی فرودو حلقه رو به آتش می اندازه و همه چشم دوختن به سائورون و سرنگون شدنش. یا باز از همین فیلم، سکانس رسیدن گندالف به نبرد هلمز دیپ و همزمانی ش با طلوع آفتاب که قولش رو داده بود. یاد این قول معروف افتادم که همیشه تاریک ترین زمان ِ شب قبل از طلوع آفتاب ه.
بشنوید قطعه ی I'm Jim Morrison I'm Dead از گروه موگ وای!

  • احسان

سعدی spielberg VS

۲۳
بهمن

به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم

  • احسان