Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

سِفرِ کسرا

۱۷
اسفند

قصه‌ی کتاب خریدن من در این مورد بی‌شباهت به قصه‌ی کسرا نبود. اول سفر کسرا پیدا شد از شهر کتاب مرکزی، بعد شریک جرم چاپ قدیم از یوسف‌آباد و آخر هم کله‌ی اسب از 30بوک. درست مثل اجزای این سه‌گانه که فضاهای متفاوتی داشتند.
چیزی در کسرا که جذبش شدم همون چیزی بود که در باقی آثار مدرس صادقی هم کار می‌کرد. ترکیبی از انتخاب و رهایی که گاهی در حدی از توازن در داستان برقرار بود و در کل سفری بود از گرفتاری به رهایی. چه در شریک جرم که با آزاد شدن کسرا از زندان شروع می‌شه و چه در سفر کسرا که با عکس دسته‌جمعی به انجام می‌رسه و مگه ادبیات جز این تجربه‌ی رهایی قراره چه کاری برامون بکنه؟ گذار و سفر کسرا رو نمی‌شه به گذار انسان ایرانیِ اواخر دهه پنجاه تو گیر و دار انقلاب ربط داد. مرد طبقه متوسط تهرانی که خواستگاه جنوب‌شهریش باعث نشده امیال انقلابی و چپ داشته باشه و واسه اون سال‌ها زیادی میانه‌دار و لیبراله. اینو می‌شه هم تو توصیفاتش از عکس‌ انقلابی‌های با چشم‌های باباقوری و کله‌های تاس تو اتاق سمر و غلام فهمید هم از دیالوگ‌های اول آشنایی‌ش با جهان که به دنبال رهایی خلق ستمدیده‌ی کوردستان و خودمختاری بود. کسرا از اول هم فقط دوست داشت همه چیز آروم باشه و جنگی برپا نشه. بعدها هم وقتی به مکالمات آدمها تو اتوبوس و کافه گوش می‌ده راوی می‌گه این براش جالب بود که هیچ‌کدوم با خود جنگ (ایران و عراق) مخالف نبودن و فقط داشتن روی استراتژی‌های پیروز شدن جر و بحث می‌کردن. پس این کسراییه که در طول داستان می‌شناسیم.

هر چی قصه جلوتر می‌ره انتخاب‌های کسرا کمرنگ‌تر می‌شن و بیشتر خودش رو می‌سپره به دست امواج. کسرایی که تو کتاب اول (شریک جرم) به در و دیوار می‌زنه تا به مادرخانمش اثبات کنه دوهفته‌ی گذشته رو تو زندان بوده و حسین رو شاهد می‌گیره و اون همه دربند اثبات حقانیت خودشه تو کتاب دوم (کله‌ی اسب) با اینکه بارها از تهران رفت تا کردستان که جهان رو ببینه و گاهی فقط هندوانه‌ی لب آبی بخورن و برگرده اما نباید فراموش کرد که همه چیز از تلفن راه‌ دور تو پارک شروع شد و بقول کسرا وقتی به زنش توضیح می‌ده اگر دوباره دختر رو تو پارک نمی‌دید هیچ کدوم از اون اتفاقات نمی‌افتاد. همین قدر اتفاقی! این روند به جایی می‌رسه که در کتاب سوم پلات روی این می‌گذره که قراره کسرا تا جایی ادامه بده که پولی توی جیبش باشه و بعدش آزاد آزاده. روایت از کسرایی که اونقدر به فکر اثبات خودشه و همه چیزو سفت چسبیده تا کسرایی که راضی شده دست از هویت خودش بکشه، کس دیگه‌ای باشه و بلیت برگشتش رو پرت می‌کنه تو آب خیلی روون و راحت پیش می‌ره. راوی قصه نه دانای کل که راوی چسبیده به کسراست. دامنه‌ی داناییِ راوی همون دامنه‌ی دانایی کسراست. راوی احساسات خاصی از خودش بروز نمی‌ده و اگرچه کسرا چندان ابراز احساساتی نداره اما اون هم اجازه نداره ابعاد احساسی چندانی ازش نشون بده و مثل دوربین که قهرمان رو نشون می‌ده تو داستان حضور داره. با خوابیدن آدم‌ها می‌خوابه و وقتی چشم باز می‌کنن بیدار می‌شه. یک راویِ سردِ کاروری که یه جاهایی بدجوری حسادت‌برانگیز می‌شه که چطور می‌شه قلقش رو بدست آورد و چطوره که داستان‌های مدرس صادقی اینطور می‌شن.

پ‌ن: ببینید عنوان نویسنده هم از کتاب اول به کتاب سوم تدریجن از یه گرفتگی به گشایش رسیده (دارم به هر دری می‌زنم تا ایده‌ی خودمو اثبات کنم!)

  • احسان

نگرشی در بعضی انسان‌ها وجود داره که بروز بیماری‌‌ها و در مورد اخیر کرونا رو چیزی از جانب نیروهای شر موجود در عالم می‌دونه و شفای از بیماری رو متوجه نیروهای خیر و خداوند. گذشته از اینکه این قضیه قدمتی به درازای تاریخ اندیشه داره و دعواهای زیادی سرش صورت گرفته اما جالب اینجاست که الآن و در ایران بیشتر اقدامات ناشی از این تفکر بین مؤمنین دیده می‌شه. مؤمنینی که گویا قراره با جهان‌بینی اسلامی دنیا رو تفسیر کنن اما خبر ندارن که دارن جهان رو کاملن با الهیات مسیحی و مبتنی بر دیدگاه مسیحیان به خیر و شر تفسیر می‌کنن. همین هم می‌شه که همون کارهایی رو می‌کنن که اروپایی‌های قرن چهارده در مقابله با طاعون سیاه انجام می‌دادن. تقابل اونها با بیماری، تقابل مسیحیان مؤمن نماینده‌ی خیر با طاعون سیاه صادر شده از شر بود. تکلیف چیه؟ بریم به جنگ شرارت!

لابد با همین جهان‌بینی هم به این نتیجه می‌رسن که کرونا زورش به ما نمی‌رسه، حرم‌های ما دارالشفاست و مردم میان اینجا شفا بگیرن. برادر! شما قرار بود به این معتقد باشی که ما همگی در ابرساختاری بسیار بزرگتر و تحت سنت‌های الهی زندگی می‌کنیم که هم اون حرم و مزار و کسی که توش خوابیده مشمول قوانینشه هم این جناب کرونا.

پ‌ن: نمی‌دونم شخصی رو که اون وسط گفته ضریح ما آنتی باکتریاله کجای دلم بذارم. نمی‌خواد واسه نشئه‌بازیت دلیل علمی بیاری دکتر!

‌پ‌پ‌ن: دوست دارم این مقطع، "مقطع حساس کنونی" باشه و بگم که در این مقطع حساس کنونی که یکی از بزنگاه‌های مهم تاریخ ماست بالأخره باید بریم به تماشای تقابل دو جهان‌بینی که بالا حرفشونو زدم. منتها از اونجا که جماعتی هستیم که شعارمون اینه: "تا اینجاش که خوب بوده، حالا ببینیم چی می‌شه" بعید می‌دونم از این تقابل‌های تکلیف‌روشن‌کن به این زودی‌ها اتفاق بیفته و به عمر ما قد بده.

موسیقی بشنوید - Giuseppe Verdi: Requiem, Dies Irae

  • احسان