Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

شکسپیر و شرکا
این کتاب هم می‌تونه تو کتاب‌های داستانیِ امسال، بهترین باشه. رمان، روایت نسبتن مستند جرمی مرسرِ کانادایی از اقامت تو کتابفروشی افسانه‌ایِ جورج ویتمن تو پاریس یعنی شکسپیر و شرکا. اینکه کسی ندونه شکسپیر و شرکا چیه و اصلن چرا جذابیت داره کاری ندارم، برای آشنایی می‌تونید فیلم نیمه‌شب در پاریس رو ببنید. کتاب بسیار خوش‌خوان و کَره‌ست! نویسنده خوب بلد بوده قصه‌ی فوق‌العاده جذابش رو روایت کنه و مترجم (پوپه میثاقی) هم حسابی دردمندِ سوژه بوده و با جون و دل ترجمه‌ش کرده و نتیجه‌ هم دلنشین شده، طوری که بعد از خوندنش از حسرت تجربه‌ی مشابه تجربه‌ی مرسر می‌خواید زمینو گاز بگیرید. خیلی رویاییه.

برفک
با دان دلیلو از همین نقطه آشنا شدم. شنیده بودم رمان براش وسیله‌ایه واسه بیان‌ دغدغه‌های فلسفی‌ش. کتاب رو خوندم و دیدم بله، همینه. ترجمه‌ش کار پیمان خاکساره و انتخاب عجیبی بود واسه خاکسار. داستان حول یه خونواده‌ی پر جمعیت می‌گذره و بچه‌ها هم بیشترشون از ازدواج‌های قبلی زن و شوهرن. کتاب گله به گله پر شده از بحران، پر شده از موقعیت‌هایی که شخصیت‌ها روشون فوکوس می‌کنن، عمیق می‌شن و دربارشون نظریه می‌دن. هیچ کس حرف روزمره نمی‌زنه یا اگه هم می‌زنه از کنارش راحت رد نمی‌شه. همه چیز در حال بررسیه. رمان راحتی نبود واسه خوندن اما خوندنش از نخوندنش قطعن بهتر و مفیدتر بود. تو چنین داستان‌هایی نقش روان بودن متن خیلی خودشو نشون می‌ده و خاکسار از پس این مسئله براومده بود. جهان دلیلو چیزیه شبیه فضای متریکس، منهای حرکات اکشن.

مرگ فروشنده
خوندنش به بهانه‌ی فروشنده‌ی فرهادی پا داد. نمایشنامه‌های چندانی از اون دوره نخوندم اما گمون می‌کنم اون تلفیق خیال و واقعیت و تجسمش از راه از میون برداشتن دیوارها کار شاقی بوده. اساسن پرداختن به بحران‌های اجتماعی اقتصادی و نمایش آدم‌های مستأصل رو دوست می‌دارم (مثال دیگه‌ش مرد عوضیِ هیچکاک)

صداهای مراکش
خیلی وقت بود بواسطه‌ی علاقه به مراکش و مافیها مشتاق خوندنش بودم. سفرنامه بمعنای کلاسیکش نیست و تشکیل شده از یه سری جستار که هر کدوم مضمون یا اتفاق یا مکانی رو دستمایه قرار دادن و با قلم خوب نویسنده‌ و مترجم کاربلدی مثل محمود حدادی به رشته‌ی تحریر دراومدن. حجم کمی داره و لزومی هم نداره موروکوفیلیا باشید تا ازش خوشتون بیاد. سفرنامه فی نفسه چیز خوبیه، بیشتر بخونید.

بازمانده‌ی روز
بهترین رمان سال پیش. تحسین برانگیزه عمقی که ایشی‌گورو واردش شده تا زندگی رو از دید یه سرپیش‌خدمت کلاسیک که خودشو وقف کارش کرده تماشا کنه و نشونمون بده. جوری که نه تصنعی جلوه کنه و نه خسته کننده بشه. ترجمه‌ی عالی نجف دریابندری هم همه‌ی چیزی بوده که این رمان لازم داشته تا تو مسیر رسیدن به دست خواننده‌ی فارسی زبان حیف نشه. یه جاهایی از تصور چیزی که ایشی‌گورو نقل کرده می‌تونم تا ساعت‌ها در سکوت مشغول باشم. آفرین بر قلم پاک بازیگوشش باد!

گذار روزگار
یه مصاحبه‌ی نیمه بلند با رومن گاری. توش از خیلی چیزها حرف زده و مثلن از وجه تسمیه‌ی "خداحافظ گاری کوپر" گفته، از مادر دوست‌داشتنی‌ش حرف زده و... ترجمه‌ هم از سمیه نوروزی، از مترجمان خوبِ فرانسه.

بلوزِ ساحل غربی
بلوز ساحل غربی یکی از بیش از 60  کتاب پلیسی انتشارات جهان کتابه که با عنوان مجموعه‌ی نقاب منتشر شدن و اگه تو نخ این ادبیات هستید برید تو کارشون که هم انتخابا درجه‌ یکن و هم مترجما کار درست. این رمان رو ژان پاتریک مانشت فرانسوی نوشته و مثل متن یه فیلم نوآر فرانسوی کلاسیک می‌مونه. داستان گیراییِ خوبی داره، حجمش هم کمه و اگه قسمت سرقتِ فیلم رو کنار بگذاریم، منو یاد ریفیفی انداخت.

لک‌نت
 نقطه عزیمت نویسنده از داستان کوتاهی در مجموعه پرتره مرد ناتمام (داستان جَنَوار، درباره‌ی جانوری ناشناس و شبه‌گرگ در شمال غربی ایران در عصر پهلوی) که داستان خوبی هم بود، ایده‌ی جذابی بود که با نثر بقول خودش شبیه کتاب فیزیک و شیمی ساده و پراکنده‌گویی و فقدان انسجام لازم هدر رفت. انگار که یزدان‌بد مشغول تعریف کردن یک خواب آشفته بوده و از هر گوشه چیزی گرفته و داخل این دیگ درهم جوش انداخته که خب این روش فی نفسه چیز بدی نیست و خیلیا از این راه شاهکار خلق کردن اما لک‌نت برای رسیدن به این هدف حجم بیشتر و واکاوی و ور رفتن مضاعفی می‌طلبید.

سوءقصد به ذات همایونی
کتاب رضا جولایی که گویا بعد از مدتها تجدید چاپ شده و شاید خونده شدنش باعث شد کارای قبلی استاد هم دوباره رو بیان، قصه‌ی یه گروه مارکسیسته که می‌خوان محمدعلی شاه رو ترور کنن. این خط اصلی از ماجرایی واقعی گرفته شده و نویسنده با تخیل وحشتناکش هزارجور شاخ و برگ بهش داده و واسه هر کدوم از اعضای این گروه یه خط داستانی درنظر گرفته و بعد بهم رسوندشون تا برن سراغ نقشه‌شون. این وسط شخصیت‌های واقعی هم مثل ریگ تو داستان پخش و پلا شدن. خلاصه بگم که نتیجه چیزی شده شبیه یه فیلم سینماییِ جاسوسی یا سرقتی که قهرمانش یه گروهه اونم تو فضای انتهای دوره‌ی قاجار. عالی، حتمن بخونیدش.

پرتره‌ی مرد ناتمام
مجموعه داستان یزدان‌بد بخاطر همون جَنَوار هم که بالاتر صحبتش شد ارزش خوندن داره. بقیه‌ی داستان‌ها هم تک و توک چیزهای قابل عرضه‌ای دارن.

کوهستان وحشی
کتابی با عنوان اصلی "وُلف وینتر"  (یعنی زمستان بسیار سرد) نوشته‌ی سسیلیا اکباک و ترجمه‌ی خوب محمد جوادی. زمان داستان به سال 1717 در شمال سوئد جایی نزدیک مرز روسیه. واسه من که همین کفایت می‌کرد کتاب رو بخونم. داستان اما درباره‌ی ساکنین یه روستاست و با قتلی ناگهانی شروع می‌شه و با پیگیری و حل معمای این قتل پیش می‌ره با این توضیح که اتفاقات واقعی هم تو خط داستانی وارد می‌شن و مؤثرن.

برف محض
اولین مجموعه داستانِ معین فرخی (صاحب پادکستِ مرحومِ داستان هزارتو) که دوست داشتنی بود و تقریبن تو همه‌ش تجسم راویِ ساکتِ عزلت‌جوی خسته پیدا بود و جوری روایت شده بود که شبیه خاطره و تجربیات شخصی جلوه می‌کرد (بخصوص داستان یک روز قبل). از بین داستان‌ها "اولین روزهای پاییز" و "برف محض" رو بیشتر پسندیدم و امیدوارم معین بیشتر بنویسه.

اشرافیت، سلطنت، دموکراسی داستان حماقت و تباهی اخلاقی و اقتصادی
از کتبِ اندیشه‌ی اقتصادیِ انتشارات کاردرستِ دنیای اقتصاد که بیشتر شبیه یه رساله‌ی بلند در رثای آنارشیسمه. رساله‌ای از هانس هرمان هوپ که معتقده روند حرکت دولت‌ها از اشرافیت به سلطنت و دموکراسی روندی نزولی بوده و از هر جهت حرکت به سمت تباهی اخلاقی و بخصوص اقتصادیه. استاد خیلی طرفدار دست رد زدن به دولتِ بزرگ امروزیه و دموکراسی رو لکه‌ی ننگ جوامع امروزی می‌دونه. اگه پنجاه سال پیش این حرف رو می‌زد خیلیا با قاطعیت پرتش می‌کردن بیرون اما حالا؟ چرا که نه! اگر کتاب رو خوندید و قلقلکتون داد، خبر خوب اینکه یکی از کتب اصلی آقای هوپ با عنوان "سوسیالیسم و سرمایه‌داری" رو همین انتشارات با مقدمه‌ی اختصاصی نویسنده برای ترجمه‌ی فارسی منتشر کرده.

«تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران: سیمین بهبهانی» و «تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران: لیلی گلستان»
این دو عنوان از پروژه‌ای انتخاب شدن که محمد هاشم اکبریانی به قصد مطالعه‌ی ادبیات معاصر ایران ترتیب داده و سراغ بزرگان این مقوله رفته. مصاحبه کننده نه چندان مرعوب سوژه‌ش شده و نه وقت مصاحبه رو هدر داده. هر دو خانم (بهبهانی و گلستان) هم پای مصاحبه بودن و خوب از زندگیشون حرف زدن. توضیح خاصی نمی‌شه داد، مسئله علاقه‌ست؛ اگر علاقه دارید بسم‌الله.

  • احسان

کمی دیر شده اما لطفش از بین نرفته. کتاب‌هایی که تو سال 95 خوندم به همراه توضیحی کوتاه:
(از انتها به ابتدای سال)

پادشاه زردپوش
یه مجموعه داستان با مضمون وحشت که بخاطر دستمایه‌ قرار گرفتن سر ساخت سریال ترو دیتکتیو باز سر زبون‌ها افتاد. نویسنده‌ش که رابرت ویلیام چیمبرز باشه خودش هم تحت تأثیر دو داستان کوتاه نوشته‌ی امبروز بیِرس و با وام گرفتن شهر خیالی و هولناک کارکوزا از جهان اون دو داستان این مجموعه داستان رو نوشت. از نکات تأثیرگذار و بیاد موندنیِ کتاب تکه‌هاییه که اول هر داستان از نمایشنامه‌ی خیالی "پادشاه زردپوش" ذکر شده و خیلی به شکل گرفتن اتمسفر اون قصه کمک کرده. کار خوبِ دیگه، کار مترجم فارسی بلد کار (بردیا بهنیافر)‌ بود که اون دو تا داستان کوتاه امبروز بیرس رو هم ترجمه و ضمیمه‌ی کتاب کرده.

آوازهای غمگین اردوگاه
خوندن متن کوتاه پشت جلد باعث شد کتاب رو بخرم. تو اون متن از سیاهپوستی به اسم رابرت جانسن اسم برده بود که با فروختن روحش به شیطان، گیتاریست بزرگی شده بود! سریع تصاویر فیلم "ای برادر کجایی؟" اومد جلوی چشمم و کنجکاو شدم. رمان رئالیسم جادوییِ شرمن الکسیِ سرخپوست، درباره‌ی یه عده سرخپوست ساکن اردوگاه سرخپوست‌هاست. عده‌ای که تصمیم می‌گیرن یه بندِ راک بزنن و آوازشون همه جا بپیچه. رمان پره از ارجاع به فرهنگ عامه 70، 80 و بخصوص 90 آمریکا و موسیقی راک. انگار یه چیزی کم داشت یا شاید هم زیاد از حد بلند بود چون نمی‌تونم امتیاز بالایی بهش بدم.

«هومر و لنگلی» و «سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی»
اینجا از هردوشون نوشتم

اعتقاد بدون تعصب
این کتاب یکی از آثار پروژه‌ی ترجمه‌‌ایه که خشایار دیهیمی تو نشر گمان راه انداخته و خروجیِ نیکویی هم به دنبال داشته. عنوان اصلی کتابِ پیتر برگر بوده: در ستایش شک که تو ترجمه‌ی فارسی اعتقاد بدون تعصب رو براش انتخاب کردن و هر دو هم تا حد زیادی گویای محتوای کتابن. محتوایی که ابتدا دنبال توضیح دادن تکثر عالمه و بعد هم عمده‌ی تلاششو می‌گذاره روی توضیح نسبی‌گرایی و جا انداختن اینکه اصلن چی هست و بنظرش خوبه یا نه، امکان‌پذیره یا نه، اگه فراگیر بشه چی می‌شه و اگه تخطئه بشه چی. کتاب بدی نیست، بخونیدش. ترجمه‌‌ش هم مثل هر کار دیگه‌ای از این مجموعه که خوندم خوب بوده.

اتاق قرمز
مجموعه داستان ترسناکِ ژاپنی؛ همین چند کلمه که بنظر من کفایت می‌کنه برای ترغیب هر کتابخونی. امسال ادوگاوا رامپو با دو کتاب از بیشمار کتاب‌هاش به خواننده‌های فارسی زبان معرفی شد و هر دو از یک مترجم و یک نشر. داستان‌ها بعضی خیلی ساده ان ( مثل داستان اتاق  قرمز) و بعضی زیادی اگزوتیک و ژاپنی (مثل آدمی که رفته توی یه مبل و همون تو نشسته و باقی ماجرا) و بعضی هم زیادی عجیب و کوبنده (کرم ابریشم) و تصویری که تحویل آدم می‌دن به راحتی فراموش شدنی نیست اما وجه مشترکشون توانمندی قصه‌گویی و نویسنده‌ایه که خودش رو وقف ترسوندن شما می‌کنه.

شکار و تاریکی
این هم کتابِ دیگه‌ی رامپو که بالا ذکرش رفت. رمانی جنایی معمایی که بنظرم به قوت مجموعه داستان اتاق قرمز نیست، خیلی هم ژاپنی نیست یعنی می‌تونه با کمی دستکاری هر جایی اتفاق افتاده باشه و با تمام این‌ها با خوندنش لذت رمان پلیسی رو می‌برید، بسیار خوشخوانه و کمی هم معمابازی (البته باز هم کمی اگزوتیک) دارید.

هما
داستانِ کاظم رضا چند روز بعد از مرگش منتشر شد و من هم خوشبختانه بخاطر فضای مطالعاتی که داشتم و دارم ازش باخبر شدم و خوندم. چیزی که همون اول یقه‌ی آدم رو می‌گیره و فکر می‌کنه تحسین برانگیزه نثر خاص و آهنگین رضاست. اما جلوتر که می‌ری می‌بینی ای بابا، آخه چقدر؟ همه‌ی همه‌ش اینجوریه که. از یه جایی به بعد واقعن اضافی و آزار دهنده‌ست حتا. ولی خب نمی‌شه انکار کرد که توانایی استاد در لفاظی و دایره‌ی لغات بزرگش قابل توجهه. از خوبی‌های داستان هم بخوام بگم، صحبت حال و هوا و شوریدگی و اهل دل بودن کاظم رضاست و ای کاش این استعدادش در نثر جوری مهار می‌شد و نتیجه‌ی بهتری می‌داد.

شب یک، شب دو
این کتاب رو مدتها نگه داشتم تا سر وقتش برسه. باز هم انگار سر وقتش نخوندم چون ذهنم سر جا نبود و افتادم تو بازی‌های زمانیش. داستان، داستانِ نامه‌های رد و بدل شده‌ی دو نفره و وصف خاطرات و ماجراهاشون. نامه‌هایی با زمان مشخص. مختصاتی که متن توش پیش می‌ره رو دوست دارم و از آدرس‌هایی که می‌ده خوشم میاد. حدیثی هم که داره ذکر جداییِ ناگزیر و مصیبت‌های بعدشه. بهمن فرسی گویا یکی دو ساله باز کشف شده و آثارش دارن چاپ می‌شن.

«کافه اروپا» و «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتا خندیدیم»
این  دو عنوان کتاب هم از همون پروژه‌ی ترجمه‌‌ی خشایار دیهیمی و نشر گمانن و بخاطر مضمون و فضای نزدیکشونه که با هم آوردمشون. هر دو کتاب رو اسلاونکا دراکولیچ نوشته و شامل جستارهاییه در باب تجربه‌ی زندگیِ (اغلب) زنانه در یوگسلاوی تحت حاکمیت اتحاد جماهیر شوروی و بعد از فروپاشیِ شوروی. روایاتی عجیب و غریب که بشدت هم یادآور خودمونن. خود خودمون، از دهه‌ی شصت و هفتاد و بعضن تا همین الان. البته روایت دراکولیچ هم جاهایی بخاطر شکل گرفتن فضای مرغِ همسایه غازه ‌ای که بوجود میاد یکم پس می‌زنه و اذیت کننده می‌شه.  اما نقطه‌ی قوت دیدگاه نویسنده اونجاست که بعد از فروپاشیِ شوروی خواننده رو مواجه می‌کنه با موقعیت‌هایی که می‌گن گویا همه چیز هم تقصیر حزب کمونیست و حکومت شوراها نبوده. انگار مشکلات ما (مردم یوگسلاوی و سایر جمهوری‌های شوروی) هنوز هم پابرجان.

شاه، بی‌بی، سرباز
 داستان، بطور خلاصه یک مثلث عشقی با دو ضلعه! قصه‌ی بُر زدنِ یه زنِ جذاب بدست یه آسمون جل. خیلی مشتاق و پیگیر رفتم سراغ خوندن اولین کتابم از نابوکف. با ترجمه‌ی زیبای  رضا رضایی. زیبا که می‌گم زیباها، جوری که خیلی جاها رجوع کردم به متن اصلی و کیف کردم از انتخاب‌های مترجم و یجا یادداشتشون کردم. داستان هم چیز هوس‌انگیز و کِشنده‌ای بود. ترسم فقط از سانسور بود. تقریبن تمام کتاب بی عیب و ایراد پیش رفت و حسابی مقابل کش دادنِ زمان مطالعه مقاومت می‌کرد. انتهای کتاب اما داستان پیچ خورد و مبهم شد. با مراجعه به متن اصلی مشکل تا حد زیادی حل شد اما خب این راهش نیست. می‌شه گفت تا حدی حیف شد.

آخرین روزهای امپراتوری شوروی
این شاهکارِ کتاب‌هایی بود که امسال خوندم. کتابی که جایزه‌ی پولیتزر رو نصیب دیوید رمنیکِ روزنامه‌نگار کرد. کتاب تو ژانر وقایع‌نگاری در ترکیب با بازخوانی تاریخ از راه مصاحبه و مشاهده نوشته شده و همونجور که از اسمش هم پیداست درباره‌ی اواخر دوران شورویه، حدود یکی دو سال آخر. رمنیک از نویسندگان واشینگتن پست، با قلم توانا و دید جامعش سراغ واکاوی چرایی و چگونگی فروپاشی شوروی رفته و کتاب دست اولی هم تحویل مخاطبین داده. نویسنده هم به شهرهای دورافتاده‌ی شوروی مثل ساخالین سفر کرده و اولین پالس‌های انقلاب رو رصد کرده هم تو دل مسکو با سیاستمدارها و اصحاب رسانه به گفت و گو نشسته. تصور کردن چیزها و آمارها و اشکالی که رمنیک توصیفشون کرده در عین رنج و عذابی که می‌ده جذابیت هم داره. کتاب رو انتشارات اطلاعات با ترجمه‌ی بسیار خوب، حجم 900 صفحه و قیمت 10000 تومان منتشر کرده و واقعن اگه به گزارش‌های مستند و تاریخ قرن بیستم علاقه دارید، نخوندنش جفاست.

عقرب روی پله‌های راه‌آهن اندیمشک
از ادبیات جنگ چیز چندانی نخوندم اما مطمئنم اگر خیلی هم خونده بودم کتابِ جذاب و کم حجم‌ حسین آبکنار از همه‌شون متفاوت بود. روایتی زمینی و افسون‌زدایی شده از جنگ و یادآور آثار ضدجنگی هالیوود که توش نه از شهدای کلاسیک و فداکار و نورانی  - و راستشو  بخواید  خسته کننده - خبری هست و نه قراره مبهوت موقعیت‌های جنگی بشیم. همه چی توصیف اتفاقات عادی زمان جنگه و برخورد آدم‌های عادی با این اتفاقات اون هم با ادبیات عادی. همه چیز عادیه. عادی یعنی که نویسنده تونسته یه قطار واقعی، یه سرباز واقعی و یه جنگ واقعی خلق کنه، بقیه‌ش خودش درست می‌شه. عالی.

از گوشه و کنار ترجمه
کتاب علی صلح‌جو محصول مترجمیه که کم ترجمه کرده و بیشتر مشغول ویراستاریه و تشکیل شده از تعداد زیادی عنوانِ کوتاه کوتاه برای بهتر کردن و دست کشیدن به سر و روی متون ترجمه شده و بنظر من از کتاب طاهره صفارزاده (اصول و مبانی ترجمه) دوستانه ‌تر، خوش‌خوان‌تر و کاربردی تر نوشته شده و تا سال‌ها به درد امثال من خواهد خورد.

«مأمورهای اعدام» و «غرب غم‌زده»
از این دو نمایشنامه‌ی مارتین مک‌دانا هم اینجا نوشتم

(پایان بخش اول)

  • احسان