Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است



-امشب بریم دو؟
-دو؟ ینی بدویم؟
-آره، می ریم ته خیابون، دور زمین فوتبال، خنک هم هس، ملت هم می ریزن واسه ورزش های یواشکی و از این کفش پیاده رویا هـــــــس... از اونام پاشون می کنن اصن یه وضعیتی...
-مسخره می کنی؟
-آره
-خب، خوبه! بریم، بریم بدویم من ولی دمپایی دارما، گفته باشم. حوصله تیپ ورزشی زدنم ندارم، فک کن! من تیپ ورزشی بزنم! تو هم توپ بسکتبالتو بیار تا بدینوسیله یه لرزشی هم به انداممون بدیم نه!
-اصن دمپایی هم که داری تو می تونی از این ورزشای پیاده روی بکنی، دیدی؟ که خیلی خرامان خرامان می رن از پشت تماشا کردنشون نصف العیشه اصلن!
-خوبه، مضحکه همشهریان نشده بودیم که اونم امشب بحمدلله میسر می شه؛ من اصن پیپ میارم پیپ می کشم، توتونمم تموم شده دارم کم کم جدیده رو باز می کنم که اونم یه چیز...
-خرد سوزیه پدسّگ!
-هـــــــــــــا! بلد شدیا
-این می تونه آغاز یه دوستی خوب باشه موسیو ریک
-یات بابا... آقا من دوس داشتم شبیه هیو گرانت بودم... [این را می گوید و به خیال فرو می رود] مـــــــــــی دونم مــــــی دونم من دست کمی از گرانت ندارم ولی... خب...
-خب حله مَسَله ای نیس، از این ببعد به چش هیو.... هیو چی؟ حالا هرچی، به اسم همون نگات می کنم من، دیگه نگاهم که دست خودمه، باکت نباشه، من پشتتم
-غلام ادبتم، زمین خورده اخلاق ورزشیتم
[زنگ در]
-کیه؟.... می گه رابرتز هستم!
-هـــــــــا، جولیاشونه، وا کن بیاد بالا
[زنگ در]
-کیــــــــــــــه؟... اسکات تامس؟ زنه می گه اسکات تامسم، چه لهجه خنده ای هم داره خخخخخخ
-اَی بابا! آروم تر نمی تونی نگاه کنی؟ماشالا چشا هم نافذ! دو دیقه س به چش هیو گرانت بهمون نگاه کردی ببین چی شد! جولیاهه رو رد کن بره با اون دهنش، اعصاب ندارم، همون اسکات تامس بگو بیاد!
-اسکات تامس! بیا تو آقاجون!
-یا آلاه! سَلَــــــــــــــمَلِیکم

  • احسان


-حتا چشما؟
-حتا چشما؛ اونا رو هم که می بندم انرژیم ذخیره می شه، ینی می خوام برات بگم اینجوری گرمه ها
-بابا اینجوری ادامه بدی چن روز دیگه میان رو پیشونیت نشان ایزو 9002 می زنن
-تو نمی دونی، ترک موتور که نشسته بودم، یارو راننده تو صیاد هی می گازید و من چشمامو بسته بودم، یه خلسه ی دم دستی بود، نه دست انداز می فهمیدم نه پیچ نه ترمزای ناگهانی، همه چی معنای دیگه ای پیدا کرده بود، بعد صدای مسلسلی موتور هم می پیچید تو گوشم، یه سری تصاویر فراکتالی تو تاریکی چشمام تشکیل می شد هوا هم که گرم، بعد...
-قرار بود از بیمه بگی
-ها... رفتم امروز دفترچه رو گرفتم رسمن، عجب جو گه و نازلی هم داشت، هوا هم که گرم، یارو اسممو که صدا زد و عکسو بش دادم و شناسنامه رو یه نگا کرد و دفترچه رو تحویلم داد و... می دیدم آدمای اون سالن رو که همه عین کاور آلبوم جدید موبی، جونور شده بودن و مثل یه گروه کر می خوندن که "به جمع مستمری بگیران آینده خوش آمدی، خوش آمدی به جمع آویزانـــــــــــــان" و برای پرت شدن حواسم چشم می دوختم به آبسردکن کنار اتاق و می خواستم برم بغلش کنم، بگم آبسرد کن... آزمودم عقل دوراندیش را، بعد از این دیوانه سازم خویش را آبسردکن، یاد روزای ورودم به شیراز افتادم، اون سال ماه رمضون افتاده بود مهرماه و من می رفتم تو ساختمون شماره دوی دانشکده مهندسی و عین منگلا دنبال کلاس فیزیک می گشتم و پیدا نمی کردم و کارم این بود از آبسردکن سرمو خیس کنم و برم جلوی کانال باز کولر ان هزاروات اونجا وایسم و ایستاده خواب برم، اونم خوب بود، اونم روزای خوبی بود، فک کن دو هفته کلاس فیزیک تو دانشکده علوم برگزار می شد و من هی می رفتم مهندسی و فکر می کردم کلاس برگزار نمی شه، خرسند بودیم آقا...
-هوا هم گرم
-هوا هم گرم!
-اصن هوای گرم آدمو سر حال میاره... نه نه، نه که سر حالا، منظورم اینه که حـــــالی دست می ده که می شه دنیارم فحش داد، آدم به وراجی میفته، همین خودتو ببین، چه به وراجی افتادی الان، هی داری از چیا تعریف می کنی
-آفرین یه نشئگیِ مرغوب و یه رهاشدگیِ مریضی به آدم می ده، همون ترک موتور، یه صحنه یادمه فکر می کردم اگه الآن یه پروانه بیاد سمتم دستمو می گیرم بالا و اونم میاد می شینه رو دستم بعد رو شونه م و... آقا امروز رفتیم یجا لباس خریدیم خیلی کژوال، خیلی ییهویی، نوشته بود الیاف طبیعیه و رخت و لباس ایرانی و از این حرفا، رفتیم تو دیدیم از این کلاههای احمدشاه مسعودی هم داره توش، گیوه هم داره، از اون زدیم بیرون رفتیم صد متر جلوتر و یدونه دیگه بود اسمشم باحال بود، نوشته بود رختِ ایرانیِ بته جقّه! فک کن، بته جقّه، بالاخره یکی فهمش رسید از این واژه ی خوشگل استفاده کنه، رفتیم و شلواری خریدیم و پیرهن و اینا... بعد... ینی قبل، رفتیم تو یه کتابفروشی واسه نمدونم چی چی که یارو می خواست بخره و منم یدونه نهاد ناآرام جهان خریدم باز، دوست عزیزی که نهاد ناآرام ما رو بردی، دیگه باشه دست خودت، راضی باش! هوا هم گرم
-یک نفس ای پیکــــــــــــ سحری، از سر کویش کـــــــــن گذری... گوووووو
-وووووو که ز هجرش به فغانـــــم
-به فغـــــانم
-دین دیری دین دین دیــــــن دیری رین....

  • احسان

قرار بگیر؛ آروم.

دیگه کم کم خسته شدم و می شم از اونایی که دایم چون موج بی قرارن و بالاوپایین می رن. یه کم بشین، دستارو ستون کن، نگاه کن. آدم، دلش نشستن هم می خواد. دیگه دارم خسته می شم از اونایی که مثل خودم هی سرشون تو این سوراخ و اون سوراخه دنبال آروم و قرار، دنبال اطمینان، دنبال اون چیزی که... بِشن. خیلی خب... شدی، نشدی هم بشو زودتر، یک دو سه تمومه ها. عین بچه ها یه کم یواش کن یه نگاه به اسباب بازیات بنداز، همش که نشد جمع کردن، این که نشد... خیلی خب، هرچی رشد کردی بسه، دستارو سایه بون چشما کن، نگاه کن، همیشه هم فرار جواب نمی ده، گم شدن جواب نمی ده، سایدِ موتورتو ببند که لازم می شه. بخدا یه وقتی میاد که وقتِ قرار گرفتنه. نشه که وقتش بشه و مشغول بدو بدو باشی، از کوه فوجی هم نمی خواد اصلن بالا بری که حالا آهسته باشه یا تند باشه، بشین پای کوه. یه وقتی میاد که تمام جهان در راه است و ول است و رهاست، اون وقت چی؟ بازم می دوی؟ بازم بالاوپایین؟رهاش کن بره همه چی رو و اونی که رو که باید بمونه، بمونون!

  • احسان