Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب در آبان ۱۳۸۹ ثبت شده است

بازی بازی

۱۲
آبان

"20 انگشت" فیلمی است بکارگردانی مانیا اکبری که قبل تر فیلم "ده" رو در مقام بازیگر و بکارگردانی عباس کیارستمی دیده بودم. ساختار روایی فیلم هم شباهت زیادی به "ده" دارد. در فیلم هایی با این شکل و شمایل انتخاب بازیگر و قدرت بیان و جذابیت فاکتور خیلی مهمی بحساب می آید. برای مثال دو فیلم "پیش از طلوع" و "پیش از غروب" ریچارد لینک لیتر با بازی ژولی دلپی و ایتن هاوک نمونه ی بارز این رویکرد هستند. مانیا اکبری هم یکی از بهترین بازیگران برای چنین موقعیت هایی است که هم فیلم ده و هم در فیلم 20 انگشت توانایی های خودش را ثابت کرده.
1. ماشین جاده برفی :
در این اپیزود اوایل آشنایی مانیا  بیژن را می بینیم یا بعبارت بهتر اوایل صمیمیت این دو نفر. حرف از بازی های کودکی، سوء ظن مرد به زن و پرس و جوی وقایع و اینکه زن تا چه زمانی با دوستان کودکی اش دکتربازی و زن و شوهربازی می کرده، کار بجایی می کشد که مرد دست به تستی برای اطمینان از باکر..ه.. گی زن می زند. زن نگران و مضطرب و مرد (حالا دیگر) راحت
2. تله کابین :
حالا به گفته ی بیژن علاقه ی آن ها خیلی بیشتر شده و تعهدهایی برای هم دارند، طبعن مشکلاتی هم در این مسیر بوجود آمده. مرد از این ناراحت است که زن در مهمانی با مردی رقصیده، زن توضیح می دهد که آن ها از کودکی با هم بزرگ شده اند و احساس خاصی نسبت به مرد(ناصر) ندارد، مرد این سئوال را وسط می کشد که از کجا معلوم ناصر هم همینطور باشد؟ زن کمبود مرد را احساس کرده. تله کابین رو به پایین می رود...


3. موتور : مرد می راند و زن بچه به بغل ترک موتور نشسته. زن تازه باردار هم شده، مرد دوست دارد برای "جور شدن جنسشون" زن یک همبازی برای دختر کوچکشان بیاورد، زن بخاطر سختی هایی که تحمل کرده بشدت مخالف است، مرد به همان شدت پافشاری می کند. رویه های اخلاقی هر دو کم کم بیشتر رو می شود. مرد دست بدامن مذهب می شود که سقط گناه است. مشاجره پیش می آید و بدون برگشت به آرامش و با تهدید هر دو به اپیزود بعد می رویم.
4. ماشین  خیابان :
چندسالی گذشته. باز هم زن روایت می کند. این بار داستان یک خیانت دوطرفه در زناشویی را از قول یکی از دوستانش برای مرد تعریف می کند. قصه تبدیل به سنگ محک می شود درست مثل سابق. این بار بیشتر با زن و مرد پیش می رویم و درونشان بیشتر باز می شود. سئوالات اساسی در مفهوم رابطه مطرح می شود. زن در اصل مفهوم خیانت شک می کند، مرد بر همان جاده سابق می راند. هرچه پیش می رویم شکاف همیق تر می شود.
5. رستوران :
بنظر می رسد با سابقه یک جدایی مقطعی حالا روبروی هم نشسته اند. حال و احوال می پرسند. مرد با دوستانش بوده. روز قبل جایی که زن بوده بارانی بوده و جایی که مرد بوده برفی. صحبت از "در جای دیگری بودن" می شود. هرکدام از دیگری می پرسد که اگر جنسیتش عوض می شد چطور می شد! مرد بلافاصله جواب می دهد که "با هر چی مرد خوشگل بود می رفتم"...زن با تعجب نگاهش می کند، زن بعد از فکر زیاد جواب می دهد "منم با همه ی مردای خوش تیپ می رفتم". در ادامه زن از قول مادربزرگ زنی فا..ح..شه تعریف می کند که یک زن تا وقتی بقدر انگشت های دست و  پایش با مردهای مختلف رابطه نداشته باشد تبدیل به یک فا..ح..شه نشده است. زن معتقد است که 20 تا زیاد است. از وجه غالب مرد در گذشته خبری نیست.
6. قطار:
زن کتابی درباره بازی ها می خواند. زن تعریف می کند که دوستش مریم و شهریار(دوست مریم) وقتی مرد در سفر بوده به خانه آمده اند. مرد بشدت ناراحت است که کسی که نمی شناسد(شهریار) برای اولین بار وقتی او در خانه نیست به خانه آمده. تنش شکل گرفته، زن با یک حس آزادی طلبانه و با قدرت اعتراف می کند که با مریم خوابیده است. زن بقول خودش حالا دیگر از بازی تسلیم دست کشیده و می خواهد بازی اقتدار را تجربه کند، کاری که معتقد است تمام این مدت مرد مشغول آن بوده. مرد زن را از کابین بیرون می اندازد.
7. قایق :
تا حدی یادآور فصل پایانی "طعم گیلاس" کیارستمی. زن به مرد یادآوری می کند که چقدر خود را در این نقش های مختلف قرار دادن کمک می کند به آزاد شدن و بیرون ریختن. موتور محرک قایق را خاموش می کنند تا روی امواج حرکت کنند. مرد امیدوارست بتواند دوباره روشنش کند.
در کل فیلم ما با دو بازیگر سر و کار داریم؛ مانیا اکبری و بیژن دانشمند که با نام های واقعی خود هم در فیلم بازی می کنند. فیلم تشکیل شده از 7 اپیزود. بجز اپیزود پنجم، در بقیه ی اپیزودها زوج فیلم بر یک وسیله نقلیه سوارند، از اتومبیل و تله کابین تا قایق.
تآکید روی گفتمان بازی و قراردادی بودن روابط از طرف زن در فیلم زیاد تکرار می شود. زن در توضیح ماجرای خیانت دوجانبه زن و مرد اپیزود چهارم اینطور مطرح می کند که رابطه ی آن زن و مرد مدت هاست تمام شده ولی چون زن جایی ندارد که در صورت جدایی برود و جامعه هم او را نمی پذیرد مجبور است که با مرد ادامه دهد و دوتا بچه هم برایش بیاورد آن هم زودی!  زن می پرسد "بیژن نمیشه بنظر تو آدم عاشق دونفر باشه؟" این سئوال اینقدر موتیو قدرتمندی هست تا تکلیف اپیزود را تا حد زیادی معلوم کند، با زنجیره ای از استدلالات دنباله دار مرد روبرو می شویم در مخالفت، و در پایان اپیزود هم مرد در جواب زن که می گوید "شاید می ترسیده جدا شه"  می پرسد " تو می ترسی [جدا شی] ؟"
فیلم، جذاب بود و گیرا ولی معتقدم اگر کمی پیچیدگی آرای دو نفر بیشتر می شد ارزش کار بالاتر می رفت؛ ما بارها شاهد دیدگاه هر دو هستیم و از مقطعی ببعد منتظر دیدگاه جدیدی نیستیم از هیچکدام. یعنی کار مخاطب برای قضاوت و همراه شدن با هرکدام از این دو خیلی سخت نیست، مرزها زیادی شفاف هستند،یعنی بنظر می رسد اکبری اینجا خود را آن روح پرسشگر زنانه در جامعه می داند که اگرچه با ظرافت های بسیار نقش را بازی کرده ولی پدید آوردن موقعیت قضاوت اخلاقی ایجاد چالش های بیشتری را می خواهد. کاش قدری بیشتر اختلاط منظور می شد در این فیلم. یکی از جاهایی که این حس اختلاط خوب بکار رفته بود اپیزود تله کابین بود که حسی که مرد از خودش تعریف می کند یکی از نقاط قوت روایت در فیلم است. مرد از یک دوگانگی در وجودش حرف می زند که ( بزبان ساده ) گاهی طرفدار آزادی دادن است و گاهی در جبهه ی مخالف قرار می گیرد.
اما نمی شود از این فیلم نوشت و از دستاورد کم نظیر و یا حتا بی نظیر آن ننوشت، اپیزود سوم که سوار بر موتور می گذرد و حدود 9 دقیقه طول می کشد، کاملن با یک برداشت کار شده! با موقعیتی بمراتب سخت تر از لوکیشن اسکورسیزی در فیلم "رفقای خوب" و آلفونسو کوارون در فیلم "فرزندان انسان" که در این زمینه هم مطرح هستند. دوربین در سه چهارم اپیزود، موتور را هدف گرفته و بعد زن از موتور پیاده می شود، دوربین با او به تاکسی می رود، مرد با موتور دنبالش می کند، بخوبی شاهد تمام زوایا هستیم و وجه رئال فیلم بخوبی ارضا می شود.
جهالت های نوشته را ببخشید.

  • احسان