Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

همینه آبرو

۲۶
بهمن

جهان‌شاه گفت:

«یک تقاضا داشتم می‌خواستم به عرضتان.»

قاضی گفت:

«هر حرفی داشتی باید توی دادگاه می‌زدی. بیرون ما با کسی حرفی نداریم.»

«خصوصی بود آخر آقا.»

«حرف خصوصی را هم باید توی جلسه‌ی غیر علنی زد، نه وسط راهرو.»

شاید قاضی فکر می‌کرد جهان‌شاه می‌خواهد صحبت پولی، خانه‌ای، چیزی بکند باهاش و یک قول و قرارهایی با هم بگذارند.

جهان‌شاه شروع به صحبت کرد: اولش معلوم نبود چه می‌گوید. تند حرف می‌زد. عاقبت در آمد که:

«می‌خواهم حکم اعدام بهم ندهی.»

قاضی گفت:

«پس چه حکمی بدهم؟ نکند می‌خواهی آزادت کنم بروی؟»

«هر حکمی می‌خواهی بده، حکم طناب نده فقط... این محاکمه را هم این قدر کش ندهید، کوتاهش کنید. فرجام مرجام هم نمی‌خواهم ازتان. زودتر کلکم را بکنید برود پی کارش. بیشتر از این هم زجرکشم نکنید.»

قاضی گفت:

«دوست داری چه حکمی بدهم؟ سنگسار یا تیرباران؟»

«تیرباران بدهید بهتر است.»

قاضی که رفت به جهان‌شاه گفتم:

«چه کار داری با خودت می‌کنی آخر؟»

جهان‌شاه گفت:

«از این که با طناب بمیرم خیلی می‌ترسم. آن هم با گره‌های گنده‌ای که سرش می‌زنند. کسی که با طناب بمیرد نمرده، خفه شده فقط. باید خون تا قطره‌ی آخرش از بدن برود بیرون تا آدم مرده حساب شود. تیرباران خوبی‌اش همین است: با طناب خون لخته می‌شود فقط توی رگ‌ها. آن‌طوری روح آدم همه‌اش زجر می‌کشد. تا خون آدم نریزد بیرون روی زمین، روح سبک نمی‌شود، نمی‌رود بالا. روی زمین می‌ماند. آن وقت مجبور است هی برود توی نخ این و آن و اذیتشان کند.»

هیس: مائده؟ وصف؟‌ تجلی؟

Flying


  • احسان

بَل أَحیاء

۲۴
بهمن

بلاجویان دشت کربلایی

                            پرنده تر ز مرغان هوایی

بدانسته فلک را در گشایی

                            بداده وام داران را رهایی

زمانی بیش دارید آشنایی

 

 

 

کجایید ای نوای بی نوایی

کجایید ای شهیدان خدایی

  • ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۲۶
  • ۳۱۵ نمایش
  • احسان