Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب در شهریور ۱۳۸۹ ثبت شده است

2

۲۶
شهریور

نریشن روی تصویر  یک مانیتور :دو ساااااال. دو سال خدمت صادقانه...

از قدیم با شما بوده ایم. 

پدربزرگ روی صندلی نشسته رو به نوه ش : من از دو ساااال پیش اینجا میومدم.

فید به نوشته KINO

  • احسان

دچار

۱۰
شهریور
  • احسان

پالپ فیکشن!

۰۳
شهریور
 

فکر می‌کردم با صدای ابی همراهی کردن در نوع خودش سخت‌ترینه، دیشب ولی وقتی با صدای چستر بنینگتون تو آهنگ New Divide زده بودم زیر آواز، سر 1 دقیقه به خس خس افتادم، این مرد کارش درسته، می‌خوام ببینم تا کی می‌تونه اینطور ادامه بده! راستش دیشب از منگیِ استخرِ آخر شب همینجوری همراه چستر عر می زدم و با ماشین دورهای خرکی می‌زدم، محمد که کنارم بود هی فحش می‌داد و در رو محکم گرفته بود و منم عین خلا هر هر می‌خندیدم، یکی از دلایل استخر رفتنم تو این شبا اینه که به چراغ عقب ماشینا خوب نگاه کنم! آخه این روزهام هنوز غرقه تو دنیای مایکل مان.
 تو انیمیشن "ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی" وقتی جوان مخترع فیلم داره با سرعت مراحل کارش رو انجام می‌ده و تند تند دکمه‌ها رو می‌زنه و اهرم ها رو بالا و پایین می‌کنه چند ثانیه اون وسط می‌گه وقت استراحته و قهوه خوردن، بعد یهو اون همه جنب و جوش و سرو صدا به آرامش تبدیل میشه و برای چند ثانیه قهوه می‌خورن و باز ادامه‌ی همون روند... حالا اینو برای چی گفتم؟ بنظرم این مکانیزم جزئی از همون مکانیزم زیبایی شناسی مایکل مان توی فیلماشه! استاد توی فیلم Collateral وقتی ریتم فیلم داره طبیعی (و تند) پیش می‌ره برای چند لحظه تاکسی خودش رو نگه می‌داره، وینسنت با تعجب دور و برش رو نگاه می کنه، می‌بینه که یه جونور (حالا گرگ یا روباه یا هرچی) با چشمای روشن از نور تو دل شب داره از خیابون رد می‌شه، کات به چشمای وینسنت و باز به جونور، این روند چندبار دیده می‌شه و یه موسیقی هم همراهیش می‌کنه، مثل بسته شدن در تاکسی مکس تو ابتدای فیلم و اون سکوت، دنیا برای چند لحظه با دقت بیشتری زوم می‌کنه روی زیبایی ها و باز فیلم به روال سابقش بر می‌گرده...

 

بازم مثال می‌زنم، صحنه‌ی گلف بازی در شب جف تو فیلم The Insider هم به زعم من تو همین مرام قرار می‌گیره یا صحنه ی بعد از اعتراف جف / روی چمن/ با لوئل برگمن/ موسیقی sacrifice از لیزا جرارد. سکانس فوق العاده‌ی دید زدن دوجانبه‌ی وینسنت هانا و نیل مک‌کالی از بالا تو فیلم Heat. استاد برای چند دقیقه هم که شده انگار یه چیزی از دور حواسشو جمع می‌کنه و با دوربین روش زوم می‌کنه (نگاه کنید به نمایی که از بغل بدنه تاکسی تو Collateral که بازتاب نور خیابون روی تاکسی چه جلوه‌ای داده به تصویر یا نمایی از Public Enemies که انعکاس ساختمون‌های شهر رو روی چراغ ماشین می‌بینیم یا قایقی که تویMiami Vice تو یه نور آبی وسط آب داره می‌ره و برای چند ثانیه می‌بینیمش) راستش چند چیز از فیلم‌های مان هست که نمی‌تونم دلیل بیارم برای دوست داشتنش و همین جوری می‌گم که بقیه هم بدونن: موسیقی دیسکوی کره‌ای توی Collateral، موسیقی پایان همین فیلم و عروج مکس، رنگ آسمون شب تو همین فیلم و Miami Vice (که همین دیشب آسمون تهران هم اون رنگی بود!) نور سبز رنگ جایی که لوئل با شلوارک رفته وسط دریا و داره با جف تلفنی حرف می‌زنه، صحنه‌ای که علی تو مترو نشسته و تک و تنها چشم به بیرون دوخته و نور از بیرون روی شیشه خش‌دار واگن می‌تابه، رجز خونی علی وقتی هوارد کسل تو برنامه تلویزیونی بهش می‌گه که جو فریزر تو همین برنامه گفته علی رو ناک اوت می‌کنه و خنده ها و لبخند های زیبای عوامل پشت صحنه که همه حواسشون جمع علی شده، مشت‌های پیاپی یه جرج فورمن و شروع ناگهانی Tomorrow از سلیف کیتا و... راستی چه خوب که دوتا از بازیگرای سریال خوب Prison Break تو فیلم استاد نقش داشتن (هرچند خیلی کوتاه)

این از این؛ اما کتابی که چند وقتی هست دارم می‌خونم و دوست دارم یه جاهایی شو اینجا بنویسم، یعنی "افسون زدگی جدید - هویت چهل تکه و تفکر سیار" به قلم داریوش شایگان و ترجمه فاطمه ولیانی؛ تو کتاب از قول ژیل دولوز به مفهومی اشاره می‌کنه برای توضیح بیشتر و دقیقتر هویت چهل تکه و تفکر سیار:
"تفکر سیار همچون فرد چادرنشین، در میانه است. مسیر آن همیشه بین دو نقطه است. اما این عرصه‌ی بینابین، قوام یافته و از خودمختاری و جهت گیری خاص خود بهره مند است. منطقه‌ی بینابین از فضای شیاردار دستگاه دولت به لحاظ کیفی متمایز و در نتیجه سطحی صاف است ... بنابراین تفکر سیار تجسم تمام عیار "ازجا برکندگی" است.
فضای صاف بر خلاف فضای شیاردار، جهت دارد نه بعد. این فضا سرشار از رخداد و متأثر از احساست و بقول دولوز لمس پذیر است ... فضاهای صاف و شیاردار می‌توانند تداخل یابند. می‌توان در پهنه‌ی وسیع کویر، شیاردار زندگی کرد و در شهر چادرنشین بود و آن را به سطحی چهل تکه تبدیل کرد."
در ضمن یه جوابی باید به صالح می دادم بابت اینکه ادعا کرده بودم فیلم های مایکل مان بعد از Heat از چشمه این فیلم آب می خورن؛

راستش از شدت اون ادعای خودم می‌کاهم!!!  ولی می‌شه مثال‌های زیادی هم زد سر شباهت‌های انکارناپذیر و آگاهانه به این فیلم که دیگه زیاد مثال‌ها رو توضیح نمی‌دم. سرقت ابتدای فیلم که حالا برای خودش یجورایی کلاسیک شده و از کریس نولان (شوالیه سیاه) تا خود مایکل مان (Public Enemies) بهش ارجاع می‌دن و تو این دومی حتا اون اشتباه توسط یکی از اعضا هم تکرار می‌شه بنوعی. گفتگوی دونفره‌ی کالین فارل و گونگ لی صاف از وسط گفتگوی دونفره نیل و ایدی دراومده بنظرم، حتا موسیقی هم فکر می‌کنم موسیقی همون سکانسه! صحنه‌ی پرواز با هلی کوپتر تو شب که انگار به یه موتیف مایکل مانی تبدیل شده دیگه، خونه‌ی رو به آب با نمایی اعجاب انگیز و... نمی‌خوام خیلی گیر بدم و همونطور که گفتم پافشاری ندارم رو حرفم دیگه ولی قضیه، قضیه ی  آنچه خوبان همه دارن تو یکجا داری و ایناست...

در مورد Collateral و The Insider ولی قصه فرق داره؛ این دو فیلم رو می‌شه در کنار هم نگاه کرد که از یه آبشخور تغذیه می‌شن. ارجاع می‌دم به مقایسه‌ی عالی امیر قادری تو نقدش به آثار مایکل مان بین شخصیت‌های وینسنت و تایلر دردن که کلید یه وجه مهمی از این فیلمه که توی The Insider کمی تلطیف شده حالا.
تو فیلم‌های مان اون تابلوی تبلیغی بالای تاکسی مکس هم یه باری بدوش می کشه (یجورایی حرف چخوف)

 

این عکسم از اون شیزوهاست که همینجوری می‌ذارم دور هم حال کنیم!

  • احسان