Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

آقا نمی‌دونم چرا این آهنگ‌های شاد ایرانی واسه من بغض میارن! خیلی اهل موسیقی‌های شاد رایج نیستم و همون دفعات معدودی که گوش می‌دم تو عروسی‌هاست. امشب وسط عروسی و وقتی قطعه‌ی "بلا"ی اندی پخش می‌شد باز استارتش خورد. یکم بدنم سست شد، شل کردم، رو صندلی لیز خوردم و رفتم تو فکر شعرش. وقتی می‌خونه " نگاه کن جای پامون همون‌جا لب چشمه‌ست" همیشه فکرم می‌ره پیش یه جور حسرت، انگار که داره خاطرات یه چیز یا یه شخص از دست رفته رو با جای پایی که لب چشمه مونده بیاد میاره، حالا می‌خواد با هزار تا ناز و کرشمه‌ی مردونه‌ی لزج بخونه اینو، فرق نمی‌کنه که، من دلم هرّی می‌ریزه و تازه یادم میفته به چهره‌ی اندی که اخیرن تو اجرای زنده‌ی همین آهنگ دیدم، طرف چروک و کبود شده بود و هنوز داشت زور می‌زد زرنگ و شنگول جلوه کنه! پسرخاله‌م برگشته می‌گه نکن اینطوری، نباید به شعرش دقت کنی، به ضربش دقت کن! یعنی انگار یه چیز پذیرفته شده‌ست و همه اونایی که رفتن وسط دارن هد می‌زنن حواسشون پی ضربه.

بعد استاد رفت سراغ ویگن و قد و بالای تو فلان و اینا. ویگن که لاکردار اصن غم توش نهادینه شده. آدمی که مدل موهاش اونطوره، با اون لبخند و ابروی کج ژست می‌گیره و صدایی اون‌جور داره، این آدم رواست که شاد باشه؟ اینا همه فتوشاپه آقا، باور نکنید. گوش نکنید به شادوماد شادوماد گفتناش، این آدم چهره‌ی واقعیش اونه که می‌خونه با تو رفتم بی تو باز آمدم... از سر کوی او... دل دیوانه. حالا هرچقدرم کت سفید بپوشه گیتار بگیره دستش و دندوناشو نشون بده، من دیگه بچه نمی‌شم.

قصه پیش رفت تا رسید به ناهید و شهرام شب‌پره و آهنگ "دلکم دلبرکم" شما به اسم این قطعه نگاه کن فقط، می‌خوای بالا بیاری، خب این شادیه؟ این منتهای غمه. بعد تازه برو تو شعر، همش گله‌ست و  لابلاشون داره با دلبرکش لاس می‌زنه، آخه با چه منطقی؟‌ با چه استدلالی؟ تزویر تا به کجا؟ اگه شکسته بال و پرکت، اگه نمدونم چی چی رو گذاشته پای کلکت،‌ اگه بهت نگفت عاشق دیگری بود و برات همه‌ش قصه‌ی پردرد و پرغصه گفت... دیگه واسه چی گه می‌خوری می‌گی دلبر بانمکم؟ آخه اون دلبره؟‌ اون توله‌ی سگه. بعد تماشای مردم که دارن با این اباطیل می‌رقصن دردشو دوچندان می‌کنه و البته باز یاد آدم میاره که با هر سختی...

اما بعدش یه موسیقی پخش شد که گویا یه کار فولک ترکیه ب اسم ناری ناری و زیادم کاور شده و نمی‌دونم اینی که ما شنیدیم نسخه‌ی کی بود. اون اوضاع رو بغرنج‌تر کرد. ترکی بود و خیلیشو نمی‌فهمیدم و تو اون سر و صدا تقریبن هیچی نمی‌فهمیدم و مواجه شده بودم با خیل ترکانِ رقصنده‌‌ی حاضر در صحنه که بازو در بازوی هم داشتن تو یه دایره با این آهنگ می‌رقصیدن! و من شقیقه‌مو می‌مالیدم که اون حس و حال یادم بمونه و بتونم ازش بنویسم.

این بود شرح یک شب عروسیِ ما! جمشید پس کدوم رنگا قراره حال ما رو خوب کنن؟

آهنگ شاد

  • احسان

یقه. یقه. آقا یقه.

یقه در طرح‌ها و اندازه‌های مختلفی عرضه می‌شه از جمله هفت، باز، گرد، اسکی و...

من بر آنم که یقه... نماینده‌ی چیزهاییه ورای خود یقه، یعنی گذر می‌کنه از قشر ظاهر و بر باطنی یکه، اشاره داره.

یقه گرد: یقه‌ی گرد بخودی خود واجد معانی ویژه‌ای نیست اما یکم به سن و سال حساسه و جنس لباس. مثلن شما فقط از تی‌شرت انتظار یقه‌ی گرد داری و نه از پیرهن. حالا درسته پیرهن هم داریم با یقه‌ی مثلن گرد ولی اونا دکمه دارن و حساب نیست. یقه‌ی گرد روی زیرپیرهن هم تعبیه می‌شه و طی فعل و انفعالاتی دیده شده که به بیضی یا حتا سهمی درجه‌ دو هم می‌تونه تبدیل بشه.

یقه‌ هفت:‌ یقه‌‌ی هفتی شکل یا یقه‌ی هفت سعی داره بگه اسپرته، البته یه زمانی هم بود، سمبل تجدد بود، واسه خودش برو بیایی داشت، عبارت "آقا یقه هفتشو بده" تو دل خودش حاکی از این بود که ما از اوناشیم، ما در مرزهای مد و اینا حرکت می‌کنیم. الآن منتها از اعتبار افتاده و پلوورهاش بخصوص اگه زیرش هم چیزی نپوشیده باشید (قاعدتن منظورم مردهاست!) اصلن مورمور می‌کنه آدمو... مو می‌زنه بیرون ازش، شت!

یقه‌ی باز: این باز که می‌گم یعنی بااااااازا و همونجور که بزرگان گفتن "یقه‌ی باز اصلن جالب نیست، خوبیت نداره" و در سال‌های اخیر بین قشر "خود تازه بدوران رسیده‌ انگار" رواج عجیبی داشته، همچنین بین قشر هدف خواننده‌های نسل جدید که پوست رو برنزه می‌کنن. یقه‌ هم که تا فلان جای بدن بازه و بعدازظهرهای تابستون هی میدون هفت‌حوض رو بالا پایین می‌کنن به این امید که سررشته‌ای بدست افتد.

یقه‌ی آمریکایی: هاااا! این یقه‌ی خوبیه، اول اینکه رو هر چیزی سوار نمی‌شه، بعدم اینکه رو پیرهن آستین کوتاه خیلی خوب می‌شینه. چندلر بینگ هم یادمه زیاد از اینا می‌پوشید. در عین حال که خب وااااقعن یقه‌‌ست و از دایره‌ی گرد و هفت و اسکی و سایرین خارجه و همچی برگشته روی لباس و حق مطلب رو ادا کرده، ولی یه یلگی و فراغ خاصی هم تو دلش هست که از همه دل می‌بره. نه خیلی بسته نه خیلی باز. قشنگ در مسیر تعادل.

یقه‌ اسکی: اول اینکه چرا اسکی؟ چون اسکی بازا می‌پوشیدن؟ دوم اینکه بر خلاف گفته‌ی بزرگان که گفتن‌"یقه‌ اسکی خیلی یقه‌ی خوبیه" باید عرض کنم که: هیچم! یقه اسکی کجاش خوبه؟ معمولن هم در بدترین رنگ‌ها عرضه می‌شه مثلن زیتونیِ دمغ، شیری، قهوه‌ای آروم (نسکافه‌ای) و فیروزه‌ای. یعنی بدترین ترکیب رنگ و طرح رو تو هوا می‌زنه. مهد کودک که می‌رفتم برای گروه سرود لباس‌های یقه اسکی سفید تهیه کرده بودن و مجبور بودیم بپوشیم، این خاطره‌ی بد سال‌ها درونمون ریشه دوونده. همین الآنشم یقه اسکی برام یادآدور بیماریه، یعنی به یه یقه‌اسکی پوش برسم می‌رم می‌گم آقا چیزی شده؟ خدا بد نده! والا. نکنید، تن بچه‌هاتون نکنید، مگه خودش بخواد... که خب دیگه حقشه، خاک بر سر.

یقه‌‌ی آخوندی سابق / دیپلمات جدید: این یقه هم بدرد خاصی نمی‌خوره و مبتلا بهش فقط اقشار مثلن الیت جامعه‌ان و بیشتر برای مشاهده‌ی تطور جامعه‌ی ایرانی مناسبه که یه زمانی بهش می‌گفتن آخوندی و حالا می‌گن دیپلمات. هیچ وقت هم جاشو بین قلوب مردم عادی باز نکرد. افلا تعقلون؟

یسری یقه هم هستن که خاصن مثلن دالبری، لاله، یقه انگلیسی، خرگوشی، ایستاده چون کانتونا (آخه خدایی این چیه برای پیرهن؟؟؟)، ملوانی (بدرد بچه‌های شلوارک‌پوش مهدکودکی می‌خوره) یقه مربعی، دراپه و... که خب در این مقال نمی‌گنجن.

  • احسان

1- با علی بودم. نشسته بودیم ناهار بخوریم، مثلن. زل زده بودیم به مانیتور و مناطق تحت نفوذ داعش. نگاه می‌کردیم به دیرالزور که یه لکه بود متعلق به مناطق دستِ اسد و افتاده بود وسط داعش. تو این استان حتا شهرهایی هستن که نیم این ور و نیم اون وری هستن. کلی از شهرهای عراق حول دجله و فرات تشکیل شدن و تو نقاط بایر و بیابونی طبیعتن شهرهای کمتری وجود داره و تازه تصور اون ها هم می‌رسه به یه شهر نیمه‌خراب، داغون و افسرده. یجای دیگه نزدیک شهر بیجی بود که یه منطقه‌ی شهریِ احتمالن کوچیک که حتا اسمش هم ذکر نشده وسط یکی از همون مناطق بایر، توسط داعش محاصره شده بود. زوم کردیم روش. نشستیم به تخیل. علی اونجا چطور جاییه؟ یعنی به پالایشگاه بیجی وابسته‌ست؟ ممکنه شهرک صنعتی باشه؟ که یعنی کارگرای پالایشگاه توش ساکن باشن؟ اینجوری که خیلی خطریه! اینا مثل یه شبهه جزیره تو دریای داعش گم شدن. الان ساعت چنده؟ دوی بعد از ظهره، اونجا احتمالن یک یک و نیمه، هوا گرم، هُرم گرمای پالایشگاه رو هم اضافه کن. هیچی... همین، غذا تو دهنمون مونده بود نیمه جویده و من رفته بودم تو خیال یه داستان عاشقانه تو شهرهای نیم داعش نیم عراق شیعی، یا نیم داعش نیم اسد. عه عه عه...

2- علاقه‌ای به شبکه‌های اجتماعی همراه نداشتم و حالا بعد از دو ماه امتحان کردنشون قطعن ندارم و بخاطر الزامات کاری مجبورم داشته باشمشون. تو یه گروه متفرقه هم اضافه‌م کردن که سنخیت چندانی با تفکراتم نداره اما توش موندم تا در معرض همه جور حرفی باشم. از طرفی دوست دارم که همه بتونن حرف بزنن، استعدادی مدفون نشه، همه همچین بشکفن اما باور کنید یه وقتایی پولی بودن باعث می شه یجور فیلتر بوجود بیاد تا ملت حرف مفت نزنن. چیزی که دیدم این روزها به مدد این شبکه ها دنیامون پر شده ار حرف "مفت" چون پولی بابت فرستادنش نمی دن و... البته بعدش باز هم می‌شه امیدوار بود این بده بستون ها هی همدیگرو غربال کنن، این ته مونده ها برن ته صف و چارتا حرف درست درمون هم همدیگرو پیدا کنن و برن در صدر. در کل ولی تمرینِ شنیدنه، تمرین تحمل، که به خودت نشون بدی چقدر می‌تونی به دیگران گوش بدی. خسته‌م کردن بخدا ولی بازم شنیدن بهتره از نشنیدنش!

3- از ساندترک برنامه ی خندوانه دو تا موسیقی خوب پیدا کردم!

1

2

  • احسان