چیه بارون؟
" بعضی موقع ها فکر میکنم چطور یک نفر میتونه با کتاب نوشتن یا نقاشی کردن یا... سمفونی یا مجسمه سازی با یک شهر فوق العاده رقابت بکنه نمیشه. چون... به دور و برت نگاه کن، همه خیابون ها، همه بولوار ها... هرکدومشون توی فرم هنری خودشون هستن. و وقتی که تو میدونی توی این دنیای سرد، خشن و بی معنی پاریس وجود داره... این چراغ ها هستش، منظورم اینه که بیخیال، هیچ اتفاقی توی نپتون یا سیاره مشتری نمیفته اما تو میتونی این چراغ ها رو ببینی، کافه ها... و مردمی که مشروب میخورن و آواز میخونن رو ببینی.
منظورم اینه که همه ما میدونیم پاریس بهترین نقطه در تمام جهانه "
آقایون، خانوما! من آدمی هستم احساساتی، خیلی گریه کن و مشکی پر از اشک دم دست. من عاشق این چراغ های فانوسی شکل قدیمی هستم که تو خیابونا میشد پیداشون کنی و تو سریالای قدیمی خودمون دیدم که تو لاله زار هم بودن انگار. از اونایی حرف میزنم که تو قرن هیجده بودنا.
آقایون، خانوما! منم مثل خیلیا از شما فکر میکنم باید تو یه دوره دیگه پا تو این جا میذاشتم (حالا نمیخوام دوره شو بگم که بعدن هی نظرم عوض شه و حسرت بخورم هرچی هست میدونم دوران فعلی در اولویت های بالام جایی نداره) منم ناله میکنم، منم مارو رو دوست دارم، ماروی که میگن مال زمان باستانه.
یه چیزی تو پاریس هست خب، لابد یه چیزی هست، یه چیز خرد سوزی هم هست پِدَسگ! وگرنه نیویورک هم هست، کلکته و بمبئی هم هست، چه میدونم رم هم هست، اصلن همین تهران خودمونم هست ولی خب پاریس پاریسه! شوخی بردار نیست...
ادریانای پاریس دهه بیست برعکس گیل دوهزاروده دوست نداره تو دهه بیست بمونه و شیفته قرن هیجده و MAXIM و نور و درشکه ها و اسبای بخاردارشه. دوست ندارم صحبت از نگاه بازم ناراحت وودوو وودی کنم چون اینجا از اون جاهاییه که با سر رفتم تو آغوشش، عینکامون هم خورد به هم و با دستم محکم زدم رو شونه ش.
- وودی!
Ex...Excuse me! You…? -
- Woody!!! It doesn’t maaaatter,gimme a hug
- تلق
- تلوق
صدای عینکا بود
جالب اینکه من با فیلمی عاشق پاریس شدم که شاید...
بیتر مون! ظرف عجیبیه، من نمی فهمم هنوز، از بیتر مون و ایرماخوشگله توش جا میشه تا رتتویی و دایره سرخ و مستاجر و آمیلی پولن! پاریس کاری میکنه راحت ننشینید، کاری میکنه اهمیت بدید، پاریس شدت لذت و درد رو زیاد میکنه، پاریس بمثابه برزخ عمل میکنه.
و چیزایی مثل اینز!
هی جماعت اینز، خوش گذشت، برید رد کارتون! شما چه جایی دارید تو جایی که ارنست همینگوی، همینگ وی داره داد میزنه " کسی میخواد دعوا کنه؟ "
بگردید و پیدا کنید جهان های موازی خودتونو، حرف بزنین با آدماشون، باور کنین هستن باورکنین.
حمید نعمت الله گفته که خواسته یه سکانس بسازه، بهروز و احترام دارن تو لاله زار از سر فیلمبرداری "سرب" رد میشن و مردای کیمیایی رو تو لباس گنگستری می بینن؛ ینی He's the Man، اینو میگم، این منظورمه، تو لاله زار بگردی هنوز سرب هست.
پ ن : اون چراغای فانوسی هنوزم پیدا میشن، نزدیک موسسه لغت نامه دهخدا، هنوزم هستن
پ ن ن : امشب، ینی حدود چار ساعت پیش خواب دیدم رو پشت بوم یه ساختمون تقریبن بلند هستیم، آدمای زیادی هم بودن اونجا، تهران زیر نگاهمون بود، نزدیک شب بود. پشت بوم ساختمون تشکیل شده بود از چندتا سازه روی هم مثلن شبیه پاسارگاد و به رنگ سفید. من هم روی بالاترین جای ساختمون بودم. هوا طوفانی شد، سازه های پله ای مانند زیر پام مثل کارتن هایی که تا میشن و میخوابن داشتن فرو میریختن، به تهران نگاه کردیم همه،نسبت ما به تهران مثل میناس تیریث (شهر انسانها، شهر برومیر و فارامیر که تو قسمت سوم ارباب حلقه ها میبینیم) بود به دشت روبروش. یواش یواش دیدیم از تهران گله به گله داره گرد و خاک بلند میشه و صدای آمبولانس ها و آژیرها هم بگوش میرسه. من به خیال خودم از اون مهلکه نجات پیدا کردم یا حداقل داشتم نجات پیدا میکردم ولی خب خیلی واقعی بود!
پ ن ن ن : اینا رو بذارین بپای اولین ساعات دلتنگی بعد از تموم شدن منظومه ی امیرمحمدگلکار!
- ۱۸ نظر
- ۰۳ آذر ۹۰ ، ۰۰:۰۱
- ۴۱۷ نمایش