Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۸ مطلب با موضوع «Dionysus» ثبت شده است

از پدرى فانى، اعتراف دارنده به گذشت زمان، زندگى را پشت سر نهاده - که در سپرى شدن دنیا چاره‏ اى ندارد -  مسکن گزیده در جایگاه گذشتگان، و کوچ کننده فردا، به فرزندى آزمندِ چیزى که به دست نمی آید، رونده راهى که به نیستى ختم مى‏ شود، در دنیا هدف بیمارى‏ ها، در گرو روزگار، و در تیررس مصائب، گرفتار دنیا، سودا کننده دنیاى فریب کار، وام دار نابودى ‏ها، اسیر مرگ، هم سوگند رنجها، هم نشین اندوه ‏ها، آماج بلاها، به خاک در افتاده خواهش ‏ها، و جانشین گذشتگان است...


  • احسان

بزرگترین مصیبت امشب اما وقتی بود که عقب افتاده ی جلفی مثل راموس بخودش جرات داد جلوی عالیجناب بوفون با قر و فر گل بزنه!



  • احسان



...این همه فریاد زدن مرا از نفس انداخته بود. اما پیش از آن داشتند کشیش را از چنگ من بیرون می کشیدند و نگهبان ها تهدیدم می کردند. اما کشیش آرامشان کرد و یک لحظه ساکت نگاهم کرد. چشم هایش پر از اشک بود. بعد برگشت و از نظر من محو شد. وقتی که رفت توانستم دوباره خودم را آرام کنم. فرسوده بودم خودم را روی تخت انداختم. حتمن خوابم برده بود، چون بیدار که شدم ستاره ها روی صورتم بودند. سر و صداهای بیرون شهر مثل نسیم داخل سلولم می شدند. بوی شب، بوی خاک، بوی هوای نمکی شقیقه هایم را خنک می کرد. آرامش غریب این تابستان خواب رفته داخل تنم می شد مثل موج آرامی که می رود و برمی گردد. بعد، در آن ساعت تیره ی پیش از سحر، جیغ سوت ها آغاز شد. سوت ها وقت حرکت کردن دنیایی را اعلام می کردند که حالا و الی الابد دیگر برای من معنایی نداشت. برای اولین بار بعد از مدتی طولانی به مامان فکر کردم. احساس کردم حالا می فهمم چرا در این آخر عمری «نامزد» گرفته بود، چرا بازی را از سر گرفته بود. حتا آنجا، در آن خانه ی سالمندان، که زندگی ها کم کم محو می شدند، غروب یک فرصت کوتاه غم انگیز بود. مامان این همه نزدیک به مرگ، حتمن احساس کرده بود دارد آزاد می شود و آماده برای اینکه زندگی اش را از سر بگیرد. هیچ کس، هیچ کس حق نداشت برای او گریه کند. و من هم احساس کردم آماده ام زندگیم را از سر بگیرم. انگار آن فوران مرا شسته بود و زشتی هایم را پاک کرده بود، مرا از شر امیدهایم خلاص کرده بود، و در آن شب جان گرفته از ستاره ها و نشانه ها، برای اولین بار خودم را آسوده سپردم به بی اعتنایی مهربان دنیا. وقتی دیدم دنیا چقدر مثل خود من است، مثل برادر من، فهمیدم که خوشبخت بوده ام. و هنوز هم خوشبخت هستم...


                                                                       *  *  *


...گیملی گفت : گندالف به ما بگو چطور از پس بالروگ برآمدی؟

- نام او را مبر
و برای لحظه ای بنظر رسید ابری از غم بر چهره ی او گذر کرد و ساکت و پیر همچون مرگ بنظر آمد.
- زمان زیادی سقوط کردم
این را دست آخر به آهستگی گفت طوری که با سختی به گذشته فکر می کرد
- سقوط دور و درازی داشتم. او هم با من سقوط کرد. آتش او اطراف من بود. من سوختم. ما در آبی عمیق غوطه ور شدیم و همه جا تاریک بود. همچون جریان مرگ، سرد بود: قلبم را تقریبن منجمد کرد. 
گیملی گفت : مغاکی که دورین روی آن پل زده است چنان عمیق است که کسی تا بحال آن را اندازه نگرفته است.
- با اینحال آن هم کفی دارد، ورای نور و دانش. دست آخر به آنسو آمدم، به منتها الیه بن صخره. او هنوز با من بود، آتشش فروکش کرده بود اما حالا او چیزی از لجن بود، قوی تر از یک اژدهای مهاجم. ما مدتها در زیر زمین زندگان جنگیدیم، جایی که زمان محسوب نمی شود. هر بار او بمن چنگ می انداخت و هر بار من او را پس می زدم تا دست آخر به داخل دالان های تاریک گریخت. گیملی پسر گلوین، آن ها توسط مردمان دورین ساخته نشده بودند. بسیار بسیار زیر تر از محدوده کند و کار دورف ها... دنیا توسط موجودات بی نامی جویده می شود. حتا سائورون آن ها را نمی شناسد. قدمت آن ها از او بیشتر است. اکنون من به آنجا قدم گذاشتم، ولی هیچ خبری نیاوردم که روشنایی روز را به تیرگی بکشاند. در آن ناامیدی، دشمن من تنها امید من بود...
  • احسان

 EXT. LOS ANGELES STREETS - 6TH AND WALL - NIGHT               

      Chris walking among the hordes of homeless at 6th and 
      Wall streets. Open fires burn in front of cardboard 
      shacks. There are blacks, whites, Mexicans, even 
      families with children, junkies, winos, hustlers, and 
.hookers

 



:CUT TO


EXT. LOS ANGELES STREETS - BROADWAY - NIGHT NEW ANGLE: Chris walking down Broadway. This is clearly just blocks away from where we last saw him, yet the atmosphere is as if of a different world. One of those
.downtown LA hip yuppie blocks. He comes upon a bar Through the window Chris sees young men and women roughly
.his own age - working people, suits, gold-chainers
.Metallica blares on the sound system



  • احسان

...دیونیسوس نماد شعفی است که فقط می تواند از دریدن و پاره پاره شدن سرچشمه بگیرد. شراب شعف زا، فقط وقتی بدست می آید که خوشه های بهم فشرده ی انگور، از هم دریده، لگدمال، له و در ظرفی حبس شوند.

رابرت بلای - مردِمرد

- Death Is The Road To Awe -

  • احسان

Sweet Inferno

۲۴
مرداد

معنویت حقیقی که اثر هنری بارزترین تجسم آن است فقط از درون عذاب، از درون له شدن روح و تناقضات روح، از طریق آگاهی به تعلق به دوزخ به وجود می آید. یعنی در واقع روح سویه ای است از آگاهی جسم به اینکه به دوزخ تعلق دارد و در این دوزخ تکه و پاره می شود و خود روح حاصل تجربه‌ی تناقضات این وجودجسمانی است.

...

روح اصلن چیزی جز تجربه ی این عذاب نیست. آن هم بدون هیچ خاطره ای از یک زندگی ماقبل عذاب و بدون هیچ تصوری از آینده ای که قرار است به بهشت و رستگاری و به رهایی کام از تنش، تناقض، نفی و عذاب بیانجامد. روح و معنوی شدن یعنی همین عذاب بدون بهشت قبل و بعدش. بقول هگل روح همان عنصر منفی و نفی کننده ی همه چیز است. همان نیستی که با نفوذ به بطن هستی بدان تعین می‌بخشد. یا بعبارت بهتر همان سویه ی منفی هستی که با نفی خود، با تبدیل شدن به دیگری، با تبدیل شدن به جسم، به خود واقعیت می بخشد. روح و روحانیت با هبوط آغاز می شود و ادامه می یابد و از همین روست که شیطان گوته می‌گوید: من آن روحم که همه چیز را نفی می کند. روح یعنی همین عذاب جسمانی و هرگز نمی‌تواند خودش را از جسم جدا بکند. برای این که هر نوع جداکردنی در حکم رهایی و استقلال روح و رسیدن به بهشت عدم تناقض است. در حالی که روح فقط در تجربه‌ی تناقض و دوزخ وجود دارد.

اثر هنری این را می پذیرد. آدمیان همگی کافکا نیستند که بتوانند زندگی در یک دوزخ بدون بهشت قبل و بعدش را بپذیرند، ولی آثار هنری می پذیرند. آثار هنری به شیء وارگی، به از خود بیگانگی، به تبدیل شدن به کالا و به له و لورده شدن کامل در جامعه‌ی بورژوایی تن می سپارند و دقیقن چون به طور آگاهانه به دوزخ و تعلق خودشان به دوزخ تن می‌سپارند، به نوعی نشانه های حقیقی رهایی بدل می‌شوند.

مرادفرهادپور - بادهای غربی

  • احسان

ورود گندالف...

۲۹
ارديبهشت

میخواستم مثل یکی از پست های سال قبل این بار هم یه لیست Most Played بذارم با لینک دانلود ولی بی خیال شدم فعلن و میخوام از یه کار جاودان اینجا بنویسم.
اسم این کار هست .... اسمشو آخر مطلبم می نویسم، شما هم همون آخر بخونیدش!
این کار مال گروهی ِ ب نام Mogwai که اگه موسیقی پست راک دوست داشته باشید اسمشو زیاد شنیدید. این گروه اسکاتلندی سال 1995 تشکیل شده و تا بحال 7 تا آلبوم استودیویی بیرون داده که من دو تا از این آلبوم ها رو شنیدم. نکته ی جالب کارشون علاوه بر موسیقی فوق العاده شون اینه که تو زمینه ی موسیقی فیلم هم کارهایی کردن. اونا موسیقی مستند "زیدان : پرتره ی قرن" رو ساختن و با کلینت منسل تو ساخت موسیقی متن فیلم "چشمه" درن آرونوفسکی مشارکت داشتن ( کسایی که موسیقی متن چشمه رو شنیدن می دونن این چه اعتباری برای اونا می تونه داشته باشه! )
این مقدمه رو گفتم و حالا برسم به قطعه ی موسیقی مورد نظرم. این موسیقی، یه اثر بی کلام و اتمسفریک محسوب میشه. از آغاز ِ کار کم کم ریتم معمولی و تکراری دستمون میاد و آروم شروع می کنه از آهستگی به یه سرعت نسبیِ بیشتر رسیدن. تو پس زمینه ی ملودی اصلی هم افکت هایی که برای حجم دادن به  کار هستن و شبیه صداهای محیطی و باد بگوش می رسن، شنیده میشن. این یک سوم آغازی رو در بر می گیره. تو یک سوم میانی کم کم اون صداهای پس زمینه به سطح صدای اصلی می رسن و انگار جنگی بینشون در می گیره و تو کشاکش هستن و تا بخودمون میایم می بینیم که داریم یه سری صدای -شاید بشه گفت- ترسناک و حجیم رو می شنویم و هر لحظه هم این صداها دارن اوج می گیرن و انگار حامل خبر خوشی هم نباید باشن و انتظار یه فاجعه رو می کشیم. این صداها تمومی ندارن و هیچ جور فکر رهایی رو نمیشه بهشون نسبت داد. ما توی سیاهی گیر افتادیم ولی درست در لحظه ای که فکرشو نمی کنیم....
ناگهان صدای ملودی اصلی کار - که اگه جدا بهش گوش بدیم شاید خیلی هم نرم و لطیف نباشه - مثل یک لالایی گوش نواز - درست حسی مثل اون جعهبه های موسیقی که بالای سر بچه ها میذارن - این تیرگی ها رو کنار می زنه و انگار تو اون نبرد پیروز میشه. توی دنیای موسیقی خیلی کم شده که این تقابل رو به این زیبایی ببینم و اینقدر ملموس و ساده ( تو مثل که اشکالی نداره ولی نمونه ی خیلی ابتدایی ش برای من کنار ِ هم قرار گرفتنِ صدای محسن چاوشی و محسن یگانه تو یکی از اون کارهای ابتدایی و بدون مجوزشون بود! )
لذت این موسیقی وقتی چند چندان(!) میشه که بیاید این لحظه رو که تمامِ قبل و بعدش در حکم بستر برای بهتر شنیده شدنش هستن، با تصاویر سینمایی که تو ذهن داریم قرینه سازی کنیم. اینو میشه بذارید رو تصاویر نبرد نهایی فیلم ارباب حلقه ها وقتی فرودو حلقه رو به آتش می اندازه و همه چشم دوختن به سائورون و سرنگون شدنش. یا باز از همین فیلم، سکانس رسیدن گندالف به نبرد هلمز دیپ و همزمانی ش با طلوع آفتاب که قولش رو داده بود. یاد این قول معروف افتادم که همیشه تاریک ترین زمان ِ شب قبل از طلوع آفتاب ه.
بشنوید قطعه ی I'm Jim Morrison I'm Dead از گروه موگ وای!

  • احسان

سعدی spielberg VS

۲۳
بهمن

به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم

  • احسان