Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

در باب خلوت منصفانه

جمعه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۱۸ ب.ظ

زوج‌های 43 ساله خنده‌دار هستند، چون مثل زو‌ج‌های مسن رفتار می‌کنند. مثل پدربزرگ مادربزرگ‌ها رفتار می‌کنند چون از حالا مهارت‌های اونا رو کسب کردند. می‌دونید؟‌ اون مدلی که پدربزرگ مادربزرگ‌ها با هم رفتار می‌کنند، این کارها رو از 80 سالگی که شروع نکردند، از وقتی این کارها رو شروع کردند که فهمیدند نمی‌تونند با هم بسازند. با دوتا دوستام بودم، مرده یه عالمه وقت می‌ره پیاده‌روی، ساعت‌ها همین‌جوری راه می‌ره. زنش نمی‌فهمه و می‌گه "همین‌جوری هی راه می‌ره... عجیبه! هی می‌ره... پیاده‌روی‌های طولانیش رو واقعن دوست داره." معلومه که دوست داره، داره همه عمرش رو همین‌جوری ازت فرار می‌کنه، دنبال اینه تا جایی که می‌تونه از کسی که بقیه‌ی عمرشو باید باهاش بگذرونه دوری کنه. و این کارشون مثل پدربزرگ مادربزرگ‌ها می‌مونه، همین‌جور که مادربزرگتون درباره‌ی پدربزرگتون می‌گه "ساعت‌ها تو حیاط پشتی می‌مونه، دیوونه‌ست!" بخاطر اینکه ازت متنفره، خیلی هم ازت متنفره. بیشتر از اونی که دوستت داشته باشه ازت متنفره مادربزرگ. به همین خاطره که هر وقت دهنت باز می‌شه می‌گه "آآآآآه" بعد نگاهشو می‌دوزه به چمن‌های پیاده‌رو [و می‌ره تو خودش و می‌گه] "هااااا... دارم میام."

این چند خط بالا از خلال خطابه‌های لویی سی کی تو سریال "لویی"‌بود و بخاطر جالب شدن این مسئله برام تو چند روز اخیر، حرفشو پیش کشیدم. این خلوت، مقوله‌ی مهم و در عین حال جذابیه. قدیما می‌گفتن هر مسجدی یه مستراح هم می‌خواد. مستراح هم واژه‌ی درخوریه. انگار که بری استراحت.

مثلن وال‌-ای، یه دخمه داشت که چیزایی رو که باهاشون عشق می‌کرد از یه فیلم ویدئویی گرفته تا فندک و گلدونش ریخته بود توش و بعد هر روز کار طاقت‌فرسای آشغال جمع‌کنی می‌رفت تو دخمه‌ش و hello dolly تماشا می‌کرد یا مثلن فرید صباحی که می‌رفت پشت بوم و تو قفسش می‌نشست.
دیگه... جک هارپر تو فیلم فراموشی (Oblivion) که همین دیروز دیدمش. جک هارپر و پارتنرش (همکارش) انگار تنها انسان‌های روی زمین هستن و موندن که یه سری پاکسازی انجام بدن (آشغال جمع‌کنی) بعنوان مأموریتشون و برن تایتان زندگیشونو ادامه بدن. هارپر هم برای خودش یه "جا" داره. بی اینکه بذاره لو بره، تو اون زمین مخروبه یه دره سرسبز کنار جوی آب و ماهی دریا پیدا کرده، همراهش یه کلبه و گرامافون و صفحه‌های موسیقی راک شصت و هفتادی و...
یکی دیگه که فرانک آندوودِ خانه‌ی پوشالی و اون جیگرکی که احتمالن تو یجایی شبیه "میدون راهَن" واشنگتن واقع شده و چند وقت یک‌بار بهش سر می‌زنه و گوشتِ دنده‌ی خوک می‌زنه به بدن و فارغ از دنیا و مافیها، نقشه‌ می‌کشه که چطور بابای خلق‌الله رو در بیاره.
گل سرسبدشون اما ناتانائیل فیشره تو سریال سیکس فیت آندر، با بازیِ خواستنیِ ریچارد جنکینز. ناتانائیل که صاحب اون کسب و کارِ کفن و دفنه‌ (آشغال جمع‌کنی) همون قسمت اول می‌میره و پسرش نِیت چند قسمت بعد که دوره افتاده برای شناخت بیشتر بابای فقیدش، می‌رسه به اتاقی پسِ یک رستوران که باباش پیشترها بابت حق و حساب کار از صاحب رستوران گرفته بود. نیت بعد از کمی پرس و جو از صاحب رستوران و وقتی تو اتاق تنها می‌شه و گوشه و کنار و وسایل توش - از جمله گرامافون- رو می‌بینه، دور می‌ایسته و باباش رو تو اتاق تصور می‌کنه که اونجا رو مکان کرده و توش مشغول عیاشیه. بعد هم تو همون عوالمِ چِتی، می‌شینه روبروی ناتانائیل، یه جوینت با هم می‌کشن و در باب مفاهیم کلان زندگی گپ می‌زنن (کاری که بارها تو طول سریال تکرار می‌شه)

پ ن1:‌ بهتره کمی در مفاهیم زن و مرد در زندگی دقیق شد. در کل چیز خوبیه.

پ ن2: داشتن خلوت، کار سختی نیست، یک جای آروم گوشه‌ی یک ایستگاه مترو هم می‌تونه خلوتِ مرد باشه.

پ ن3: پرویز دیوان بیگی یه دیالوگی داشت تو فیلم افخمی...

پ ن4: مراقب خوبی‌هاتون باشید (خخخخخ)

Journey to the Center of the Mind

نظرات (۳)

  • حسین جوانی
  • حالا حتا یه مکان هم نه؛ تو بگو یه صندوق یه پوشه یا حتا جیب یه کت کهنه که برای یه مرد باقی می‌مونه و توش همه چیزشو می‌ریزه. اون مرد همون تو زنده‌س و به زندگی ادامه می‌ده. اون آشغالا به هیچ دردی نمی‌خورن ها ولی زنده نگهش داشتن...
    بابا یه کارتون داره از وسایل یدکی که برای ماشین‌‌های مختلفش خریده و وقتی ماشین رو فروخته بی‌مصرف باقی موندن و حالا...
    پاسخ:
    آره همین مفهومشه که مهمه. حسین، یه آقاجون دارم من که کل خونش خلوتشه، رابطه‌ی هولوگرافیکی داره با خونه. کافیه محتوای یه کابینت رو دستکاری کنی، قشنگ روش تأثیر می‌ذاره
    سپرده بهم که کابینتا رو تمیز کنم و همین امروز وقت دارم .. اما من چشمم به پاگرد پله س... اون بالای بالا ... نمیدونم اون کارتونا رو کجا بچپونم... ولی خلوتگاهی که نیاز دارمو ردیف میکنم ... خیلی وقته تنهاییم بهم خورده ...
    پاسخ:
    چرا راه دور؟ اصن تو خود کابینتا
    بچه که بودم خیلی به این مقوله "خلوت" فکر می کردم.خلوتم کتابام بودن وبالشم ونقاشیام.پایین تخت خواهرم.بزرگ که شدم یادم رفته بود .حتی خلوته خودمو یادم رفته بودتا موقعی که زوری چند ماهی با رفیقم،هم خونه شدم.یکبار که داشتم خونه رو تمیز می کردم ،دقیقا تو یه سکانس واضح دیدم که تو "خلوت" شم اینه که سریع عقب کشیدم.ازون موقع حواسم به خلوت دیگران هست.
    پاسخ:
    آره، حواست باشه به خلوتشون.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی