Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

I need to look him in the eye

پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۲۷ ب.ظ



تقصیری به گردن من نبوده، مشکل (اگه بشه اسمشو مشکل گذاشت) ژنتیکیه، شاید بشه گفت بابا هم کم و بیش همینطوره، معمولن هم اعصاب خرد کن هستیم. قبلنا اینجا از دراگ نوشتم، هنوز هم ایمان نیاوردید؟ بی دراگ می شه اصلن؟ داریم؟ مرد باید دراگ داشته باشه، باید بند کنه به چیزی، باید فرو بره، مرد واسه زیر زیراست، روی زمین جای زنده هاست، از مردنه، از زیر رفتنه که چیزی درست می شه، از فرو رفتنه، از فرو کردنه، از فرو شدنه که راهی باز می شه، گرهی باز می شه، فرجی می شه، خبری می شه، شرابم باید یه اربعین بمونه واسه صاف شدن، اینه که بعد از دیدن her با رفیقم، یعنی بلافاصله بعد از تموم شدنش اومدم اینجا و یه پست جدید شروع کردم و تیترش رو زدم meet me in montauk و زل زدم بهش، زل زدم بهش که بنویسم، اما نشد، فقط تصویر می دیدم، از راه آهن مرتفع چینگ های تو سرم تصویر پیدا می شد تا گمشده در ترجمه و رنگ قرمزِ فیلم! اما باز هم چیزی برای نوشتن نیومد، همون لحظه دعا کردم اپلیکیشنی بسازن که این تصاویرو بگیره و شیر کنه لااقل، اینه که وقتای بیکاری مثل پاچینو تو... (تو همه جا) چشمامو می بندم و رو پلکام رو مالش می دم و از خدا می خوام یه راهی پیدا کنه منو خلاص کنه از این افکار چسب گونه، از این که دو ساعت کامل زل بزنم به یه پاراگراف که چی ترجمه ش کنم و سعی کنم تمام اون سه خط رو با یه جمله جمع کنم و مثلن جمله رو نشکنم (بعنوان یه چالش)، این که این مرحله ی موناکو رو تو فلان بازی بصورت پرفکت رد کنم و رکورد خودمو بزنم،این که زور بزنم ببینم اون آهنگ زنگ که صبح از اون همکار داغونم شنیدم مال کجاست؟ بیشتر از همه درگیر این تناقض می شم که این آهنگ که خیلی چیز خوبیه، چطور می شه زنگ گوشی فلانی باشه و یجای کار گیره،اینکه به ملت حالی کنم که به وسایل من دست نزنن مجله های منو درست ورق بزنن و اگه اینطور باشه مجبور نیستم تا چیز ورق زدنی می دم دستشون زیرچشمی بپام همه جوانب رو و احیانن برم یه نسخه دیگه ازش بخرم، اینکه بشینم فلان مطلب رو حتمن امشب بنویسم وگرنه با خودم درگیری پیدا می کنم، اینکه همش تصویر خودمو شبیه رابرت گری اسمیتِ زودیاک ببینم که موقع صحبت چشماشو بسته و همچین بی منطق پافشاری می کنه که باید بدونم اون کیه... باید که تو چشماش نگاه کنم و بفهمم که خودشه... ینی تا این چیزا محقق نشن، آنِ من آروم نمی گیره، و تمام این حرفا نافیِ لذت مبهمِ وسواس نیست، لذتی که شبیه جویدن و فشار دادن آدامس با تمام زور آرواره هاست، مثل خاروندن یه زخم روی قوزک پا، نه می شه از دست اون آدامس رها شد و نه زخم، حالا هم که اهدافِ بلند مدت واسه خودم ترسیم کردم و اگه بشن که چی می شن ولی بقول یحیا اشکم در میاد، خیلی اشکم در میاد. اون وقته که می تونم سرم رو بذارم زمین، راحت...


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۳/۰۱/۲۸
  • ۴۰۱ نمایش
  • احسان

montauk

وسواس

نظرات (۷)

من می تونم راجع به هر کدوم از وسواس ها که گفتی یه کامنت بنویسم :)
بعد اینکه یعنی "هر" رو دوست داشتی؟ البته فک کنم واضحه که یعنی دوست داشتی!
یادم افتاد به یکی از کامنت های میثاق تو مترسک که گفته بود یه وقتا به جای نوشتن، بیشتر کلنجار رفتن های نوشتن رو شرح می دیم.

و اینکه برای جمله آخر، به قول خودت عوضش مرد می شی:)

پاسخ:
پاسخ:
اول اینکه بنویسی می خونیم! دوم اینکه... واضحه. سوم میثاقم هستم و خودمم گاهی این کارو می کنم و چارم اینکه قول منو از کجا بلدی؟ شیطان :)
:) برای اینکه یک بار مورد خطاب این قول قرار گرفتم.
her رو هرکار کردم نتونستم قبول کنم می تونیم از عمق تنهایی برسیم به اون مرحله. من نظر کاربلدانه ای ندارم. ولی..نمی تونم بگم دوسش دارم یا نه. می دونی الان به نظرم رسید مثل اینکه بیام به کارگردانی جایزه بدم ولی به فیلمنامه نه

پاسخ:
پاسخ:
از عمق تنهایی که انسان مستعدتره برسه به اون مرحله. عمق تنهایی اصلن زور زیادی داره خیلی کارا بلده. افسردگی های عمیق٬ عزاهای سنگین تنهایی های عمیق٬ اینا-حالا خیلی اتفاقی شبیه حرفی شد که تو این پست نوشتم- مثال همون فرو رفتنه هستن. افتادگی که برای طلب فیض می گن فکر کردی چیه؟ لزومن تواضع و از این قبیل اندرزای پامنبری نیست که. افتادگی آموز اگر طالب فیضی... یه صلوات بفرستید :)
می دونم. می خواستم بنویسم ولی ننوشتم. قدرت عمق تنهایی رو دیدم.یا که بگم فهمیدم. ولی تو این مورد ... رو اوردن به همچین چیزی ... نمی تونم. شاید مشکل من با چیزیه که طرف رو میاره بهش. مشکل من اینه که صدا صدای یه انسانه و من هیچ وقت نمی تونم با یه صدا این کارا رو کنم. چون مربوط به "انسان"ه . تو بگو اصلن با هر شیئی و هر چیزی برام قابل درکه و قابل فهم و هم ذات پندارانه. ولی چیزی که مربوط به انسان میشه ... تو اون حالت فقط برای من یک روح و جسم واقعی ان که می تونم رو بیارم بهش. بخوام کوتاه بیام درنهایت می تونم بگم خب ... ایت کن بی؛ ولی، تو کَت من نمی ره:) اگه خواستی بگو تو اصلن فیلمو نفهمیدی تا من جدن سعی کنم از یه منظر دیگه فکر کنم بهش:)
برای جملات آخر هم اینکه تعارف که ندارم. نه. باید بزرگتر شم تا بفهممش.

پاسخ:
پاسخ:
از اتفاق چن روز پیش با هومان خان فرزاد یگانه صحبت این بود که چقدر فضای امروز مهیای شکل گیری بستر همچون اتفاقاتیه... تعجب می کنم از حرفت. خوب یا بد بهرحال اگه یه کم توجه کنی به رفتارهای جمعی و فردی آدما و مقایسه ش با پنج سال پیش متوجه یه فاصله عظیم می شی که احتمال وقوع her رو در آینده نزدیک خیلی زیاد می کنه. همین الآن تو خونه ما٬ مادرم پای لپ تاپ داره آزمون اینترنتی می ده٬ بابا و برادرم با گوشبشون مشغولن و منم که اینجام
از زیر رفتنه که چیزی درست میشه،از فرو رفتنه،از فرو کردنه
جدا از مفهوم خوبی که منظورت بود مدیونی اگه فک کنی من از خوندن این تیکه خندیدم

پاسخ:
پاسخ:
جدا از مفهوم خوب٬ها؟ :) همش مفهوم خوبه
اصلا یک جای کار می لنگد.
مگر لیس للانسان الا ما سعی؟
پس چرا هرچه آدمی زور میزند کنده شود این افکار چسبگونه اصرارش به تثبیت بیشتر میشود؟
اصولا چه میخواهد این افکار از ذهن...ودر آخر چه میخواهد ذهن از آدمی...؟

پاسخ:
پاسخ:
یه مکانیزمی خدا روشون سوار کرده که این ریختی ان بنظرم، لج می کنن :)
شریکِ جرم :)

پاسخ:
پاسخ:
خوبی شریک؟‌
هنوزم از خوندن وبلاگت؟؟؟؟؟لذت؟؟؟؟
نه...! دردم میگیره...درد خوبه ...میدونی درده که آدمو...
دیگه آخراشه...

پاسخ:
پاسخ:
عه؟ ما که بی خبریم ازت آقاجون. خیلی میس یو
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی