Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

گویند مرا که بند بر پاش نهید

شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۱، ۰۵:۴۹ ق.ظ

حالا تو برو لهاسا، برو اون خط آهن مرتفع لهاسا رو امتحان کن، برو کازابلانکا، برو اون نوک نوک تیز پایین آفریقا وایسا طوری که بتونی تو نقشه به همه نشون بدی بگی من دقیقن تو این نقطه بودم، یه کویر گیر بیار و شب تا صبح توش به آسمون زل بزن، یه اسکار بگیر و اون بالا تقدیمش کن به دنیرو، یه نهنگ قاتل واسه خودت داشته باش، یه داج چلنجر کوپه مدل 70 بخر، یه بار دیگه برگرد شیراز و یه شب رو لبه های پهن پنجره های سمت شهر خوابگاه مفتح بخواب، یه دونه از این کلبه های چوبی اصیل تو گردنه اسالم خلخال بگیر و توش جیگرکی راه بنداز، یه شب تا صبح تو شهرای بزرگ دنیا سر کن و بشین با این بی خونه ها دور آتیش و مست شو، باز با محمد برو کلکچال اونم تو شب و تو اون پیچ ها خوب که بالا رسیدی رو کن به شهر شلوغ و بخواه ازت عکس بندازه،اون وقت جفتتون از دیدن هیبت ترسناک درختی که باهاش عکس گرفتید از ترس و شادی چنان فریاد بزنید و سربالایی رو بدوید که خونی بشید، باز برو غار حرا و دعا کن همیشه هوا تاریک باشه و تا ابد اونجا بمونی تا ابد ابد واقعی، باز با یه دوچرخه بی ترمز سراشیبی خیابونتونو برو پایین و چپه شو و بعد نگاه کن به تیکه کوچیک کنده شده از انگشت پات و مثل یه مرد لبخند بزن که انگار قربانی دادی، باز عصر پاییزی رو تجربه کن که "شب های روشن" رو تو تالار فجر دانشگاه دیدی و زدی بیرون و سرد بود دست کشیدی رو اون گیاه های شبیه شمشاد بلوار دانشگاه که بوشون هنوز تو کلته، باز بخواه حاج بابا زنده بود و سر عدس پلوی نذری و دست زدن به سیب زمینی های تو آتیش دعوات می کرد، تو سینما سعدی شیراز "تهران روزهای آشنایی" رو ببین و تو اون سرمای زمستون دنبال یه تهرونی بگرد که بغلش کنی...حالا تو بخواه، حالا تو برو، حالا تو... شد که شد، نشدم نشد.اگه نشه اونی که باس بشه، اون وقت چی؟ ادامه شو می خوای چیکار؟


P.S

Tom : Nobody loves Ringo Starr

Summer : That's what i love about him


Lisa Gerrard - The Host of Seraphim

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۱/۰۴/۲۴
  • ۴۱۰ نمایش
  • احسان

500days of summer

نظرات (۷)

یحتمل تام خوب دقت نکرده . وقتی من ریــنگو رو دوست داشته باشم خودش یعنی خیلیییییییی . D: جدن رینگو دوست داشتنیه. اگه این عکسی که گذاشتید فیلمه اسمشو بی زحمت بنویسید برم تهیه کنم فقط به خاطر گل روی ringo
دیگه اینکه مواردی که نوشتید همگی چقدر خوبن ولی وقتی دست آدم بهشون نمیرسه ، حتی همون دوچرخه رو نداری که باهاش بخوری زمین و ... پس
گویم که ترا خواه بخواهی و نخواهی
نشدم شد که شود یا بشود
تو مینداز ز غم بر سر جانان نگهی




اول : منم عاشق رینگو هستم.
دوم : دیالوگ مال فیلمیه که عکسش هست. اسمشم اینه 500 days of summer
سوم : دور از دسترسن؟ چیزی نیس، میشه گرفتشون بالاخره، بعضی چیزا تو مشت نمیان ولی
اگه اشتباه نکنم این رو زمانی تو بلاگ جواد رهبر خونده بودم، به درد این پستت می خوره:
خواهر ناتنی ام در صندلی جلوی ماشین جیغ می زند و شوهرش – قماربازی مثل پدرمان – با نهایت سرعت در میان کوه ها ویراژ می دهد. این سفر شبیه به سواری با ترن هوایی است. شوهر خواهر ناتنی ام طاقت ندارد تا به لاس وگاس برسد و پول همسرش را ببازد. پسر و دختر آن ها در صندلی عقب ماشین، که من هم آن جا نشسته ام، سفت یکدیگر را چسبیده اند. دختر خواهر ناتنی ام – که از من بزرگ تر است! – هم جیغ می کشد. من دماغم را به شیشه فشار می دهم. من نمی ترسم.

شوهر خواهر ناتنی ام شادمانه خنده ای سر می دهد و بی آن که از سرعتش کم کند یا اول بوق بزند، در جاده کوهستانی شیب دار، دور تندی می زند. سر هر پیچ که دور می زنیم، خواهر ناتنی ام فریادی می کشد و از شوهرش خواهش می کند که سرعتش را کم کند. هر چه او بیشتر التماس می کند، شوهرش دیوانه وارتر می راند. خواهر ناتنی ام جیغ می کشد:‌ «هممون رو به کشتن می دی!» اما الان آن قدر به شوهرش خوش می گذرد که گوشش به این حرف ها بدهکار نیست. من هم گوش نمی کنم. اجازه نمی دهم کسی مزاحم خیال بافی ام بشود:‌ من با پسری فرانسوی به اسم ژان در خانه ام در نیویورک هستم. ما در دریاچه سنترال پارک قایق سواری می کنیم. به ما خیلی خوش می گذرد
واسه تو شاید لندنه!همون اصفهانه!تهرانه! یه کُره دیگه است، یه غار دوره ی پارینه سنگیه!ولی هست!




یادمه میثاق! چقدرم کیف کردم سر خوندنش، الان ولی داستان چیز دیگه ایه
باید یه چیزی بگم ....یه چیز خیلی مهم....هر روز اینجا میام اما هیچ وقت اینجوری نبوده!انگار وحی شده که باید امروز حرف بزنم.....اما مسئله اینه واقعا هیچی به مغزم نمیرسه!

ببخشید




زور بزن...بگو
ممنون بابت اسم فیلم.
به دست اووردن مادیاتی مثل دوچرخه ممکنه ولی حس معنوی لذت بردن از اونا رو نمیدونم..... و اگه خیلی از این لذتای معنوی رو بدون واسطه ی مادی بخوای بدست بیاری اینجا دیگه بغرنج تره. حتی شرطه که اون حس تصنعی نشه یعنی خودت نخوای بسازیش و همه چیز خودش پیش بره تا واقعا کیف کنی.
نهایتا نشد ، رویا پردازی رو ساختن واسه همین موقع ها ..




خواهش می کنم. بله، رویا پردازی رو ساختن واسه همین موقع ها، واسه خیلی موقع ها جواب میده
ای بابا رینگو که خیلی دوست داشتنیه , بامزه س , من دوستش دارم...




الان بله، دوس داشتنش راحته، ینی دوس داشتن رینگوی اون زمان (نه رینگوی الان) ولی قدیما گویا سخت بوده... درضمن وب خوبی داری
با من بودی؟




جان؟؟ چیو اون وخ؟؟؟ :)
  • وحید جلالی
  • آقا جدی ادامه شو چی کار کنیم!؟رفتم تو فکر باز!




    همین دیگه، اگه جرات "از اون کارا" نداشته باشیم باس مث خر سرمونو گرم چیزی کنیم، مث مارتین. البته اون دلیل دیگه ای داشتا
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی