Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

این کیست این این کیست این

سه شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۰، ۱۰:۴۹ ب.ظ

این نوشته رو در حالی شروع میکنم که نمیدونم تهش قراره به کجا برسه. انگیزه نوشتنم از اتفاقی که چند روز پیش برام افتاد میاد، یا داشت میفتاد یا حتا شاید بشه گفت نیفتاد.

بعد از گذشت 10 روز از واریز پول به حسابم یه کاری برام پیش اومد که باید برای کسی پول میفرستادم و متوجه شدم پولی تو بساط نیست که نیست...

فرداش رفتم بانک و با مدرک نشون دادم که یه مشکلی هست. معاون شعبه وقتی پرینت حسابمو دید و یه نگاه هم به برگه واریزی انداخت دستشو گرفت جلوی چونه ش وهی به مانیتور و برگه و من نگاه کرد.

- عجیبه!

- چی شده؟

- شماره حسابی که بهش پول واریز کردی با شماره حساب کارتت فرق داره

- پس اشتباه از من بوده؟ آخه این شماره رو بانک بهم داده که...

- ولی هر دو شماره هم متعلق به یه اسمه

- ...

- همین یه حسابو داری؟

- آره

- پس لابد یه نفر دیگه هم اسم شما تو اون شعبه حساب داره

- آخه من مدتها از همین شماره حساب استفاده کردم،برام پول ریختن و من برداشت کردم!

(اینجا رییس شعبه و معاونش زل زدن بهم و البته خودمم به حرفی که زدم دقت کردم و میخ شدم)

تمام این لحظات تا انتهای قضیه حواس من پیش هنری فاندای مردعوضی بود. نمیدونید چه ترس بدی اومد سراغم. داشتم خودمو جای فاندا میگذاشتم که داره از بغل یارو دزده رد میشه و زل میزنن بهم، اینا رو گفتم که شاید برسم به این نگاه ها، این جنس نگاه ها، این لحظه ها که فکر کنم اصطلاح فرنگیش بشه The Moment of Truth. چیزی تو این مومنتا هست که خیلی قدرت داره. مثال میزنم، اون اولین نگاه های پرویز پرستویی به تصویر انعکاسی خودش تو بیدمجنون بعد از بینا شدن تو بیمارستان توی اون راهروی تاریک. نگاه از پشت ذره بین امیر به عکس شهاب تو وضعیت سفید (مثل درو تو الیزابت تاون که متخصص تشخیص نگاه های آخر بود منم دنبال این نگاه ها و لحظات میگردم معمولن و جمع آوریشون میکنم) انگار هرچی به سوژه نزدیکتر میشی  بیشتر باهاش آشنا میشی، مثل اینکه امیر داشت بصورت شهاب زنده دست میکشید. خود من یه سرگرمی بیمارگونه دارم و اون اینه که شب ها وقتی ازجلوی آینه رد میشم و همه جا تاریکه، صورتمو آروم نزدیک آینه میکنم و وقتی اونقدر نزدیک شدم که چشمامو ببینم از ترس خودمو عقب میکشم، این همون نیروییه که صحبتشو میکنم، نیروی افشا، نیرویی که تو سکانس حیرت انگیز باشگاه سکوت مالهالند درایو باعث میشه ناومی واتس اونطور له بشه.اگه بخوام ساحت تجربه رو عوض کنم میتونم از صدا هم مثال بزنم، چه مثالی برای صدا نیرومندتر از موتیفی که تو فیلم 21گرم هست و اون صدای آخرین مکالمه تلفنی همسر (بازهم) ناومی واتسه که با بچه هاش تو خیابونن و صدای ماشین چمن زنی یا همچین چیزی هم میاد و مرد دخترشو صدا میزنه و... زن بارها این صدا رو گوش میده و تجربه ای از همین جنس بالا رو نشون میده، بعد حتا میره به اون مکان و میگیره میشینه و دیگه یه اوردوز کامل داریم. شاید بشه از این دالان رفت تو جهان هولوی هولوگرافیک، حرفی که سر پاریس وودی آلن هم زدم منتها اینجا کمی با رویه ی خشن ترش میخوایم روبرو شیم.اینجا هم میگم حواستون به جهان های موازی (اصطلاحشو دوست ندارم ولی برای فهم میگم) باشه، این تصویر شهاب و پرستویی و صدای مرد پشت گوشی و چشمای قرمز از بیخوابی من رو راحت رها نکنین،همیشه یه حس مرموز همراه با ترس داشتم تو بچگیم که تو آینه خبرایی هست. حالا دیگه یجورایی اینو پذیرفتم که اون تصویر تو آینه و عکس و صدای ضبط شده صوری از وجودن که فقط هم سطح با این سطحی که توش گرفتاریم نیستن همین.اون عکس همون شهابه و من ِ آینه من و صدای مرد، مرد.

پ ن : قضیه من قطعن با شدت و دردناکی هنری فاندا قابل مقایسه نبود ولی خب برای دقایقی نفسمو بند آورد!

پ پ ن : کسی نسخه دی وی دی درخت گلابی رو داره؟

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۰/۰۹/۲۲
  • ۴۴۲ نمایش
  • احسان

مرد عوضی

زندگی دوگانه‌ی ورونیک

نظرات (۱۱)

می گن هرکدوم از ما نه نفریم. حس کردن اون هشت نفر دیگه برای ماهایی که تو عوالم دیگه سیر و سلوک می کنیم سخت نیست .فقط چه خوب می شه اگه یه جوری باشه دست خودمون باشه تعیین کردن اون هشت نفر دیگه. شکلشون اخلاقشون رنگ چشمشون ملیتشون جنسیتشون و...
بعد فک کن مثلا تو یکیش یه بچه آفریقایی گرسنه باشی تو اون یکی دیگه بچه دیوید بکام... بعد کلهم هویت آخرت و بهشت و جهنم و عدن و غیره معنی دار می شه




چه خوب، اینو مکتب و دسته خاصی میگه؟ که نه نفریم؟ شنیده بودم شبیه اینو ولی نه این قدر واضح. من یاد یه کلامی از متون اسلامی میفتم که نمیدونم تو قرآنه یا نه، میگه جهنم همین الان گنهکاران را در خود دارد!
منم گاهی شبها همین کارو می کنم. بیشتر از آینه با پنجره‌ی اتاق. خصوصا یه شبهایی که ماه خیلی خیلی پرنوره. انقدر که نورش می افته رو صورتم و نمی زاره بخوابم. بلند می شم می‌رم نگاش می کنم. هی می خوام باهاش حرف بزنم که چته؟! چرا نمی‌زاری امشب بخوابم. بعد پنجره رو که می بندم. انعکاس تصویر صورتم رو شیشه ی ‌پنجره...بعد هی‌یه چیزی تو سرم میگه: تو مهتابی...مهتابی...مهتابی...بعد سوالی‌میشه...مهتابی؟...تو واقعا مهتابی؟؟؟....بعد سوالی و تعجبی‌با هم....مهتابی؟!....تو مهتابی؟؟!!...تو خود خود خودت مهتابی....بعد میشه من؟!...من؟؟!!...من؟؟؟!!!....یه دفعه آدم به طرز خیلی خیلی وحشتناکی با خودش احساس غریبگی می کنه. انقدری که زود می رم تو رختخواب. پتو رو تا خرخره می کشم رو صورتم.صبر می کنم تپش قلبم کمتر بشه و زود بخوایم...از خودم ترسیدم....از یکی که تو خودمه.




اصلن این نزدیک شدن، این بیش از حد بودنش یادم رفت بگم که گاهی بقول تو باعث میشه آدم با خودش احساس غریبگی کنه، یادش میره کیه، به خطوط صورتش نگاه میکنه و تعجب میکنه، این کیه؟ منم؟
اینو یه جا خونده بودم مربوط بود به گفته های فیزیک دانان و تئوریسین های جهان های موازی
یه سری از عرفا هم یه همچین چیزی می گن گمونم که اطلاعات دقیق ندارم




مرسی. میرم دنبالش :)
  • حسین جوانی
  • یا الله تازه می خواین برین "اشو" بازی؟ پسر برو دنبال یوسف ثانی. ببین پول کجاست




    میگردیم نیست آقا
    منم این حس و مثل شما و خانم مهتاب تجربه کردم، خوفناکه
    خصوصا هر بار که تو ذهنم اسمم و تکرار میکنم یه حس وحشت ، کمی هم پوچی و غربت
    اما اخیرا نه تنها وقتی جلوی آینه میایستم چهره خودم و نمیتونم باور کنم بلکه حتی دیدن عکس و فیلمها هم برام غیر ممکنه (تا جایی که ممکنه عکس نمیگیرم و به عکسهامم نگاه نمیکنم)
    چون تا چند ساعت باید با خودم کلنجار برم تا بتونم با اون تصویر مانوس بشم و هضمش کنم،فرقی هم نداره که اون روز چه شکلی باشم در هر حال از دیدن خودم تعجب میکنم
    راستی واسه کامنت گذاشتم که بگم دی وی دی درخت گلابی و دارم کیفیتشم خوبه




    این خودش یجور مرضه انگار، این عکسو ندیدن و اینا. درخت گلابی داری بعد نام و نشون نداری من الان چیکا کنم؟
    میتونم با پست پیشتاز براتون بفرستم یکی دو روزه به دستتون می رسه
    اگه مایل بودید آدرستونو برام میل کنید




    اینباکستونو نظاره کنین
  • وحید جلالی
  • چه خبره اینجا!!!؟ طاهره که معلومه زده تو کاره جهان های موازی و زندگی چند بعدی و اینا.فرینچ میبینی دختر این روزا؟ بقیه هم که فلسفی شدن.من اما وقتی تو آینه میبینم خودمو بیشتر کج و کولگی هامو میبینم.بعد با خودم میگم با این ریختم توقع دافی مثل کایرا نایتلی هم دارم!




    گیر و گرفتای روزمره س وحید!
    اینم جواب حرف آخرت که دیگه از این حرفا نزنی :
    http://www.imdb.com/title/tt0401792/quotes?qt0364005
  • وحید جلالی
  • درخت گلابی میخوای؟زودتر میگفتی خب.حله آقا




    فعلن که لطف دوستان داره چپ و راست نصیبم میشه، اگه جور نشد پیش خودته
  • بهروز خاطرات و خطرات
  • چه خبره اینجا انگاری همه رفیق رفقا دیوانه شده اند
    البته از قدیم ندیم هم گفته اند دیوانه چون دیوانه ببیند خوشش آید بنابراین مشکل ما هم همینه د اصن.
    پس نترس که خودم هم یکی از اینکاره هام در ضمن از این به بعد هر جا که کامنت میذاری یه کد هم بغلش بذار مطمئن شم که تویی و اون یکی احسان سالم نیست




    تو هم اینکاره ای؟ بجه ها خز شد جمعش کنید بریم
    از یه چیزی که خوشم میاد یعنی عاشقشم اینه که یه تجربه ایی از این دست رو که ظاهرا برای چند نفر دیگه هم اتفاق افتاده میتونی طوری تعریف کنی که بقیه هم (ن همه) هم قابل درک باشه
    من که جلوی آینه همش به خاطر قیافم خودمو فحش می دم (بو کیمدی؟)
    چند روز پیش داشتم خوابگاه رو تصور می کردم ، محمد رضا هرروز صبح بلند می شد قبل از هر کار ، خواب آلود و کج و کو له اول چند دقیقه به آینه نگاه می کرد و احتمالا به این که مدل موهاش به هم ریخته یانه؟
    یه هم اتاقی هم بعد این که تو رفتی داشتیم که ساعتها در دستشویی رو می بست (نمیدونم برا چی ولی) ما فهمیده بودیم که علاقه عجیبی داره خودشو تو آینه نگاه کنه .




    چیکارش دارید بابا؟ شاید خلوت میکرده با خودش. تو نخ خلوت آدما نرید، اگه میبینید یه بابایی تو خیابون داره آروم رد میشه بوق نزنید، حرمت غمی که احتمالن ذهنشو درگیر کرده نگه دارید. اتفاقن دیشب که نود داشت یاسوج نشون میداد کلی یاد خوابگاه و دوستان یاسوجی تبار(!) افتادم
    وبلاگ خوبی داری به وبلاگ منم سر بزنی خوشحال میشم و ممنون میشم لینکم کنی به اسم ساشا البته به انگلیسی باشه ممنون ...مرسی منتظرمممممممممممممم....
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی