Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

سلام

به فایت کلاب خوش اومدین! اولین قانون فایت کلاب اینه که نباید در مورد فایت کلاب حرف بزنین،دومین قانون فایت کلاب اینه که نباید در مورد فایت کلاب حرف بزنین...

این فیلم شاید در نگاه اول یه تریلر غافلگیر کننده بنظر بیاد ولی بیاید کمی عمیق تر بهش نگاه کنیم؛فایت کلاب مال دنیاییه که مردمش مشغول پر کردن خونشون با لوازم اضافی هستن، دنیایی که اضطراب سوء تغذیه ذهن آدماشو پر کرده،دنیاییه که مردمش بیست دلار بابت هر قالب صابونی میدن که از چربی های دفع شده خودشون درست شده! تو این چرخه اسم آدما میشه "مصرف کننده". شاید تایلر داردنآنارشیست بنظر بیاد ولی اون یه متعادل کننده ست؛ این تمدن از حد گذشته. چه ایده خوبیه اینکه ساختمون های موسسات اعتباری رو نابود کنی، تا وابستگی آدمایی که شخصیتشونو معادل اعتبار کارتشون می دونن بزور قطع بشه( تو اون مقدار پولی که تو بانکه نیستی) چرا آدمای تو این دنیا نمی خوان قبول کنن که فقط وقتی همه چی رو از دست داد میشه هر کاری خواست انجام داد.دنیای فایت کلاب دنیای به ته خط رسیدن هاست(یه قدم به ته خط نزدیک تر شدی) دنیایی که غم واقعی توش غم اختگیه! نسلی مورد بحثه که هیچ جنگ بزرگی ندیده و هیچ رکود بزرگی هم نداشته، جنگش روحیه و رکودش هم درونی.

جهان فیلم تا حد زیادی ذهنیه؛قرارگاه تایلر جاییه که موقع بارون برقها قطع میشه، اگه وارد اونجا بشین بعد از مدتی TV و یخچال و ...خلاصه تمام لوازم زندگی مدرن یادتون میره. اونجا آرامگاه بشره، جاییه که پروژه انهدام مدرنیته بنیان گذاشته میشه، ارتش آقای داردن اونجا هستن، در پایین ترین جاش هم آبه! تو خود فایت کلاب شما پاک میشید از مظاهر تمدن مدرن، نه پیرهنی، نه کفشی، هر شب هر کسی فقط یه بار فرصت داره مبارزه کنه. نتیجه مهم نیست، این رونده که اهمیت داره. بیرون از این دنیا کسی تمایل به دعوا نداره، همه انگار می خوان با گفتگو حلش کنن. تئوریسین فایت کلاب معتقده که با مبارزه در مسیر اصلی قرار می گیریم، اون میگه که بعد از مرگ تمام اعضا تازه اسم پیدا می کنن. فایت کلاب اثریه درباره قدرت ادراک ، اگه به یجا برسیم که بفهمیم تو چه لجنی فرو رفتیم، سریع تعجب می کنیم و همه چی رو منکر میشیم."سایفر" تو فیلم متریکس، موقع خوردن استیک به "مامور اسمیت" میگه "جهالت سعادته"؛به این جمله فکر کنین، توی فایت کلاب هم نمود این حرفو می بینیم، فراموشی و جهالت ما رو بحال خودمون ول میکنه و با لبخند به کارمون ادامه می دیم مثل قصه کسی که از از ارتفاعی داره میفته ، هر چند ثانیه بخودش میگه " تا اینجاش که خوب بوده"(jasqu'ici tout va bien) این تمدن رو به سقوطو باید یه جایی به آتیش کشید، این جنگل بیش از حد پراکنده رو. بعضی از اوقات که از ارتفاع به تهران نگاه می کنم هم همین حس بهم دست میده! بدون درد، بدون بدبختی ما هیچ چیز نیستیم ، درد یعنی احساس، یعنی بیداری و این خودش به نوعی تمام بیچارگیه البته!!

عصاره فایت کلاب توی جمله ادوارد نورتن بیان میشه که بعد از اینکه angelface رو داغون میکنه، در جواب تایلر میگه که " احساس کردم باید یه چیز زیبا رو داغون کنم" چه حس آشناییه ای حس، به هم ریختن یه نظم قراردادی، یه صورت زیبا یا یه حس آرامش دروغی؛ کاری که بمبهای پروژه خرابکاری می کنن، بیاین با واقعیت روبرو بشیم.چه موقعیت جالبی! کسی که تو یبیمه کار میکنه، یعنی جایی که خواب خوشو برای شما تضمین میکنه، یه مسکنه برای شما، میشه بیدار کننده شما. راه نجات از این مهلکه گریز از مراکز تمدنه(نورتن به مارلا سینگر میگه از همه شهرهای بزرگ خارج بشه) شاید تو خیلی از موارد حرفهای فیلم شعاری بنظر بیان ولی گاهی هم شعار دادن لازمه، شعاری که بگه " دنبال چیزی برو که دوستش داری" بگه " سعی کن هیچ وقت کامل نباشی".

چهره با بک گراند آنارشیستی برد پیت و چهره معمولن ناراحت و آروم و خسته ادوارد نورتن از بهترین زوج های بازیگری تو سینما بودن. هلنا بونهم کارتر هم مثل خیلی از بازیهاش فوق العاده ظاهر شده بود و کاملن به نقش میومد؛ فینچر هم راه رو برای تاثیر از کلیپهای تبلیغاتی باز گذاشته بود ، صحنه های اکشن و جذاب فیلم اونقدر هستن که خسته نشین و به چیزی خارج از بحث فیلم کشیده نشین. ارجاعهایی هم به پرسونای اینگمار برگمان تو فیلم دیده میشه، تو صحنه ای که تایلر تصاویری رو بین فیلمها می گنجونه! فینچر به فکر دادن تسلای خاطر هم نیست( کما اینکه تو کارهای قبل و بعدشم نبوده و فیلمهاش آکنده از تلخی و سیاهی هستن)و فیلم با انفجارهای نهایی تموم میشه، بعد از دیدن فیلم اونایی که زیادی جوگیر باشن می خوان همه چی رو خراب کنن و یه عده هم که مثل من خستگی بیش از حد بهشون فشار آورده تر جیح میدن تو وان دراز بکشن ، یه پارچه خیش بندازن رو صورتشون و به این فکر کنن که دوست دارن از بین مشاهیر با کی مبارزه کنن، شما دوست دارین با کی مبارزه کنین؟

  • احسان

بهترین ها

۱۳
اسفند
دیگه اسکار و گلدن گلاب و بقیه ی جوایزم که دان رفت پی کارش و حالا نوبت ماست که بهترین های خودمونو بگیم!

بهترین فیلم: در بروژ

بهترین فیلمنامه: در بروژ

بهترین کارگردانی: یک بار(once)

بهترین بازیگر نقش اول مرد: میکی رورک(کشتی گیر)----گزینه های دیگه: شان پن(میلک) و کالین فارل(در بروژ)

بهترین بازیگر نقش اول زن:(              )! فیلمهای زیادی ندیدم در این مورد ولی بازی مریل استریپ توی ماما میا! خوب بود

بهترین بازیگر مکمل مرد: هث لجر

بهترین بازیگر مکمل زن: مثل نقش اول!!

بهترین موسیقی: یک بار

  • احسان

سلام

روزگار هم بد نمیگذره ها! همین که از دست این امتحانهای لعنتی راحت شدیم خودش خیلیه. نکته خوب اینه که تو برنامه مرور آثار فیلمسازها فیلمهای جارموشو یه دور دیدم و چه لذتی از این بالاتر؟

بعدشم رفتم سراغ امیر کاستاریکا(اجازه بدبد همینجوری تلفظ کنم!) و اونو هم تا ته رفتم و فیلم آخرش ( مارادونا) رو نداشتم که از بخت خوب آخر هفته کانون فیلم دانشگاه میخواد نشونش بده و شدیدن منتظرم ببینم فیلم مستند کاستارکایی چه جوریه.....

جشنواره هم تو شیراز برای سال هشتم شروع شده و تا حالا 3 تا فیلم دیدم...عیار 14،صداها،صندلی خالی

خوبی جشنواره اینجا اینه که بلیتش 1000 تومنه(امسال تو تهران شنیدم بلیت 4000 تومنه!!) و تازه از صفهای دراز هم خبری نیست اینجا و خلاصه خوش میگذره و روزهایی سینمایی داریم...

یه چیز خوب دیگه اینه که چند روز دیگه تعطیلات 22 بهمن و آزمون ارشد و اربعین و....میچسبن به هم و اینجانب میرم تهران خونمون!

آخی....نفسم گرفت

تازه چند روز دیگه هم متولد میشم!!

خلاصه که حال من خوب است اما                             تو باور نکن!

  • احسان
اِ اِ اِ.....یارو یه بار میخواد بگه "خدا رو شکر"، خدایی که آفریدتش جونش بالا میاد، واسه شهیدی که رفته خونشو برای اون داده یه ذره ارزش قائل نیست، اون وقت میگه من و همه ی ایرانیا مدیون کوروش کبیر هستیم!!!!

ای تف تو روت!
دیگه حالم از همه چی بهم میخوره،آدم اینقدر لزج؟! فکر میکنه الان ایرانی تره!
  • احسان

پدر و پسر

۲۲
آبان
سلام
نوشته ی زیر برداشتهای شخصی منه از فیلم "پدر و پسر" به کارگردانی الکساندر سوخوروف کارگردان روسی فیلمهایی مثل "کشتی نوح روسی" و " مادر و پسر". این اولین فیلمی بود که من ار سوخوروف می دیدم و بتازگی فیلم "الکساندرا" آخرین اثر او رو هم دیدم. پیشاپیش از اشتباهاتم عذر میخوام.
فیلم برشی از زندگی یک پدر و پسر روسیه. دنبال رد پایی از سینمای قصه گو گشتن در این فیلم کار بیهوده ایه. فیلم بیشتر تشکیل شده از داستانک هایی برای دادن حس لازم به بیننده تا سیر اصلی فیلم در برش بگیره.مثلن داستانک پسری که بدنبال پدرش میگرده و پیش "پدر" میاد و از اون سراغ پدرشو میگیره یا داستانکی که در اون "الکسی"(پسر) با نامزدش مشکل پیدا کرده ظاهرن و فکر میکنه که اون میخواد سراغ کس دیگه ای بره.

فضای گرم و صمیمی فیلم بیش از اینکه معلول فیلتر گرم مورد استفاده باشه از قضای بین پدر و پسر ناشی میشه. صدای فیلم دوبله شده بود ولی کاملن در هماهنگی با کلیت اثر بود و آشکارا در جاهایی حس رویاگونگی فیلم رو بخوبی میرسوند. عدم قطعیت شاید بشه گفت در تمام اثر موج میزد و فکر کنم "پسر"در طول فیلم خودش به یه فرآیند پدر شدن نزدیک میشه و اینو از رویایی که برای نامزدش تعریف میکنه میشه فهمید و رویاهای اول و آخر فیلم هم بدون دلیل آورده نشدن؛ به تقارن موقعیتها و رفتارهای پسر در اونها دقت کنید.جمله ای کلیدی هم در فهم فیلم خیلی کمک میکنه و اون اینکه پسر دوبار میگه "عشق پدر زجرآوره، پسر عاشق باید زجر بکشه" و در جایی میگه که اینو از قدیسها شنیده. در واقع میشه متوجه شد که او بین یک دوراهی "عشق همه" و "عشق پدر" هم گیر کرده و بقول نامزدش نمی تونه بین اونها تعدل برقرار کنه و این براش زجرآوره، در طول فیلم هم از حالت گنگی و سردرگمی الکسی میشه این مطلبو استنباط کرد.
فاصله گذاری در این فیلم هم مثل فیلمهای خوب دیگه روسی خیلی زیبا و بموقع رعایت شده بود تا بیننده فیلمو با تعقل ببینه؛ در صحنه ای که حالات مضطرب پسر رو می بینیم و پدر بهش پیشنهاد میکنه که یه دوش بگیره تا حالش بهتر بشه، یه صدای سوت گونه ی ممتد رو منعکس کننده ی اوضاع فیلمه داریم می شنویم و بعد متوجه میشیم که اون صدا از کتری آبجوش بوده و الکسی خاموشش میکنه و جالب اینجاست که فضای متشنج هم عوض میشه!(البته نباید در همین حد به مواردی اینچنینی پرداخت و احتمالن کارگردان از این کار بعنوان نماد هم استفاده هایی کرده)یا در مواردی دیگه صحبت رو به دوربین (که خیلی هم یادآور کارهای تارکوفسکیه) خیلی زیبا شده و حس فوق العاده ای به کار داده؛نمونش صحبت کردن الکسی روی چوبی که دوتا ساختمن رو بهم وصل کرده با پسری که دنبال پدرش میگرده که رو به دوربین ثبت شده و میگه که یادت باشه هیچ وقت از چیزی نترسی.البته برای بیشتر فهمیدن روابط فیلم و پی بردن به لایه ای زیرینش باید کمی هم به فرهنگ روسیه آشنا بود که خیلی کمک میکنه(کتاب "آسیا در برابر غرب" از داریوش شایگان پیشنهاد میشه!)

از نکات مبهم فیلم برای من شخصیت ساشا بود که در نهایت هم چیز زیادی ازش نمی فهمیم.
 فیلمبرداری فیلم مثل خیلی از فیلمهای روسی یه شاهکار بتمام معناست. قاب بندیهای رویایی فیلم هم کاملن در راستای روح اثر قرار گرفته و هرصحنه ای از فیلم میتونه براحتی تبدیل به کارت پستال بشه و این ارزش کار فیلمبردار و کارگردان رو میرسونه  البته اگه خود سوخوروف کار رو دکوپاژ کرده باشه که بعید میدونم غیر از این باشه! در پایان هم فیلم با رویا تموم میشه و فضای باز و سفید فیلم نوید رستگاری و روشنایی میده؛ از یه فیلم رویاگونه جز این هم نمیشد انتظار داشت!

  • احسان
سلام

خوشا بحال کلاغان قیل و قال طلب!
چیه؟ تعجب کردید؟ عین حقیقته! دیگه از عباراتی مثل "ملت فهیم ایران" و هرگونه کلامی که صفت خوبی رو به جمیع ایرانی ها نسبت بده حالم بهم می خوره. ساعتی پیش جلسه ای دانشجویی تو تالار فجر پردیس ارم دانشگاه شیراز برگزار شد که از هفته ی قبل با کلی تبلیغ با عنوان های "بررسی جریانهای رادیکال در دانشگاه" و "آیا می دانید داب چیست؟" و....برگزاریش اعلام شده بود. یه بابایی رو هم از تهران گویا آورده بودن که سخنرانی کنه! برگزارکننده ی جلسه ، انجمن اسلامی جدید دانشگاه شیراز بود که ترکیبش با قبلی که منحل شده کاملن متفاوته و بیشتر به جریانهای اصولگرا متمایله. تو جلسه،تحصنی های دانشگاه هم حضور داشتن و از همون اول منتظر بودن تا مثل قبل جو-احتمالن مخالفشونو- رو بهم بریزن. انتظامات جلسه دقیقن یادآور طالبان بود و بنده از نزدیک شاهد رفتارهای غیرانسانی اونا هم بودم. جلسه با بیان تاریخ دفتر تحکیم وحدت شروع شد و آقای سخنران به اینجا رسید که خیلی از همین تجمعات صنفی رو "داب"(دانشویان آزادی طلب و براربری طلب) که بنیانهای سکولار و سوسالیستی داره هدایت و منحرف کرده و طبیعی بود که دانشجویان حق طلب(تحصنی) هم اعتراض کردن و جلسه بیش از پیش به سمت اغتشاش رفت. این جلسه شده بود محل برخورد دو جریان فکری توی دانشگاه و نه چیز دیگه!
یک گروه فاندامنتالیست های منحرف شده که فقط باعث بدنامی هم مسلک های راستینشون هستن و گروه دیگه دانشجویان بظاهر حق طلبی که دانشجو شدن رو مساوی با اعتراض (حالا با دلیل یا بی دلیل) میدونن و با کمال افتخار هم ازش یاد می کنن! تحصنی ها از طرف اون یکی گروه به اینکه"دم از آزادی میزنید و تحمل دو کلمه حرف ندارید" متهم می شدن و انجمنی ها هم به دگم بودن و هوچی گری که هر دو گروه هم تا حد زیادی حق داشتن بنظرم. مثلن دانشجوی-احتمالن- بسیجی ای که رفت بالا و صحبت کرد وقتی پایین بود فقط هو میکرد و داد میزد! و از طرف "حق طلب ها" هم شخصی صحبت می کرد که من حاضرم روی بی خردی و پخمه بودنش قسم بخورم و جالب بود که همین شخص با عنوان "دانشجوی باغیرت" از طرفشون حمایت شد!!
زیاده گویی نباشه! در انتها هم با دعوا و پاره کردن لباس برنامه تموم شد. جالبه کسایی که برای صحبت کردن تو جلسه داشتن همدیگرو گاز می گرفتن ادعای روشنفکری و پیشرو بودن هم داشتن.
جوکر توی فیلم "شوالیه ی تاریکی" حرف جالبی به بتمن میزنه:

You'll see, I'll show you, that when the chips are down, these uh... civilized people, they'll eat each other. You see, I'm not a monster. I'm just ahead of the curve

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

خبر جدید: سیرک قریب الوقوع!(قراره وضعیت زنان در قرن گذشته هم  بررسی بشه!!)

  • احسان
امروز دوباره یادت کردم حسین آقا!
حسین آقا چه خبر؟ اونجا همونطوریه که میگن؟ راستی چرا قاتی کردی اون آخرا حسین آقا؟
حسین آقا نباید درگیر میشدی، باید ولش می کردی ، نه حسین آقا؟ قبول نداری ؟
حسین آقا میخوای یه سیگار برات چاق کنم؟ راستی جات خالی همین پیش پات 57 زدم، نه، نمیدونم شایدم مونتانا بود حسین آقا! ولی همچینم تند نبود، بستگی به آدمش داره حسین آقا.
حسین آقا دمت گرم اگه آبجی این بابا رو نمی گرفتی می موند رو دستشا! حسین آقا نمیگم زن بهتر از آبجیش گیرت نمیومد ولی برادرزن که توپ تر از خودش گیرت نمیومد حسین آقا!
حسین آقا دلم گرفته ، تو رفتی دیگه حداقل از این به بعد راحت شدی ولی ما حالاحالاها باید بکشیم حسین آقا!
ولی بازم میگم حسین آقا با این جماعت نباید گشت، حسین آقا خودشم نفهمید با کی طرفه! إ إ إ دیدی چه جوری نیگا میکرد حسین آقا؟
من این مردمو میشناسم حسین آقا، بذار بریم تو غار خودمون، اینا وصله ی تن ما نیستن حسین آقا!
خداحافظ حسین آقا...





(اگه "طلای سرخ" رو ندیدید، الکی زور نزنید و به منم بد و بیراه نگید!)
----------------------------------------------------------------------------------------------------

خبر جدید: گویا شنبه 20مهر 1387 آلبوم رسمی محسن چاوشی به بازار میاد با نام "یه شاخه نیلوفر" که اصلن شارژ شدم وقتی خبرو خوندم طرفدارای محسن باید همه بصورت قانونی بخرن این آلبومو تا خواننده ی محبوبمون به ناله های هنجره ی زخمیش ادامه بده

  • احسان

Mad World

۱۶
مهر
این روزا این ترانه ی mad world از گری جولزخیلی بهم می چسبه و دارم روزگار میگذرونم باهاش:

 

All around me are familiar faces
Worn out places
Worn out faces
Bright and early for the daily races
Going no where
Going no where
Their tears are filling up their glasses
No expression
No expression
Hide my head I wanna drown my sorrow
No tomorrow
No tomorrow
And I find I kind of funny
I find it kind of sad
The dreams in which I’m dying are the best I’ve ever had
I find it hard to tell you
I find it hard to take
When people run in circles its a very very
Mad world
Mad world
Children waiting for the day they feel good
Happy birthday
Happy birthday
And I feel the way that every child should
Sit and listen
Sit and listen
Went to school and I was very nervous
No one knew me
No one new me
Hello teacher tell me what’s my lesson
Look right through me
Look right through me
And I find I kind of funny
I find it kind of sad
The dreams in which I’m dying are the best I’ve ever had
I find it hard to tell you
I find it hard to take
When people run in circles its a very very
Mad world
Mad world
Enlarging your world
Mad world

لینک دانلود

  • احسان

ما زنده ها

۰۴
مهر

بعد از دیدن بعضی فیلما دست روی دست گذاشتن و ننوشتن دیگه کار بیهوده ایه،حالا بگذریم که برای من در مورد اکثر فیلمها همینطوره! یکی از آخرین و بهترین فیلمهایی که دیدم فیلم You,the living (شما زنده ها) از کارگردان سوئدی روی آندرسون بود.قبلن از آندرسون فیلم گیلیاپ را دیده بودم که محصول 1975 بود و تجربه ی بسیار متفاوت و دلچسبی بود. من با این فیلم از طریق مجله فیلم نوروز آشنا شدم و با خوندن مطلبی که در مورد فیلم کار شده بود شیفته ی تماشای این فیلم شدم تا اینکه فیلم بدستم رسید و چند روز پیش دیدمش.

یک کمدی تلخ و خاکستری در تمام ابعاد،حتا در بظاهر مفرح ترین لحظات فیلم هم یک حس سیاه گونگی بیننده را ترک نمیکند؛ولی با این حال دوست داشتم شخصن به بعضی از قسمتهای فیلم بخندم.قسمتهایی در فیلم هستند که احساس مورمور شدن به آدم میدهد و در عین سادگی خیلی تکان دهنده هستند. برای فیلم نمی شود خط روایی تعریف کرد. اثر تشکیل شده از یک سری داستان های خیلی کوتاه که شخصیتهای فیلم در آن یا در مقام راوی حضور دارن یا نشان دهنده یا هر دو؛ در این بین بعضی داستان ها برجسته ترند و چندین بار به آنها بر می خوریم و بعضی فقط چند ثانیه ای در فیلم حضور دارند! روح غالب بر اثر مثل خیلی از فیلمهای دیگری که در این سال ها در جهان،خصوصن اروپا،خصوصن در اروپای شمالی تولید می شود بیان کننده ی تنهایی و پوچی و بی معنایی زندگی بشری است. در این بین سینمای اروپای شمالی و اسکاندیناوی سهم بیشتری دارد. این کشورها عمومن پیر هستند و رشد جمعیت منفی دارندو غالبن جزو کشورهای مرفه و خوشبخت (از نظر مادی و اقتصادی) معرفی می شوند؛در فیلمها و بطور کلی در فرهنگ این جوامع هم میشود ردی پر رنگ از رخوت و پوچی و حس به بن بست رسیدن را جستجو کرد (بعنوان مثال "آکی کوریسماکی" فیلم ساز فنلاندی و فیلم گیلیاپ از همین روی آندرسون).

انسان های فیلم غالبن سرخورده،دل شکسته و ناامید هستند،این مطلب را چه از تصاویر سرد فیلم،چه از رفتار شخصیتها و چه از قاب های همیشه ثابت فیلم می شود بوضوح دریافت. آندرسون به کارکرد عمق میدان در فیلم بشدت معتقد است و این مطلب براحتی از قاب های ثابت او برداشت می شود و انصافن در این کار مهارت بالایی هم از خود نشان می دهد.دیالوگ ها در فیلم کم نسبتن هستند و وقتی در مواردی خیلی نادر پر حرفی می شود احتمالن برای اغراق مورد نظر در طنز است.برای من یکی از بیاد ماندنی ترین و دوست داشتنی ترین پلان/سکانس های فیلم قسمتی است که در یک دفتر اداری می گذرد،کارمندان مشغول کار خود هستند که یکی از آن ها بی جهت از جا بلند می شود و از دیگری می پرسد که "تو منو صدا زدی؟" که با جواب منفی روبرو می شود و این سئوال از بقیه هم پرسیده می شود که در نهایت با جواب های منفی شخص اول غمگین و دل شکسته سر جای خود می نشیند! بله،این یک پلان/سکانس از این فیلم بود و تقریبن تمام فیلم از همین پلان/سکانس ها تشکیل شده که می شود گفت تمام فیلم در همچین فضایی میگذرد و تجربه ی بسیار نابی (حداقل برای خود من) بود. همین سکانس فوق بهترین شیوه ی بیان انزوا و عدم توانایی برقراری ارتباط در جهان معاصر است. در دنیایی این چنین اکثر روابط انسانی یا به کلی قطع شده اند یا واسطی از تکنولوژی آن ها را به هم ربط داده است و بر این مطلب در فیلم بسیار تاکید شده است.

یک ارجاع جالب هم در فیلم بنظرم رسید که گفتنش خالی از لطف نیست؛ در اوایل فیلم پیرمردی رو می بینیم که به سختی با عصا راه میرود و سگش را با طناب بزور با خودش می برد! و شگ بیچاره هم دست و پا می زند. من بعد از دیدن این صحنه بلافاصله بیاد "بیگانه" آلبر کامو افتادم و همسایه قهرمان(؟) داستان که پیرمردی تقریبن با همین اوصاف بود و هر روز سگش را بزور کتک به گردش می برد!! حال و هوای فیلم بی شباهت به داستان ها و عقاید کامو هم نیست. از فضاهای گروتسگ فیلم که خیلی هم عجیب بود سکانس رویای مرد راننده ای بود که در آن بجرم شکستن ظرفی 200 ساله در دادگاهی که قاضی آن قبل از اعلام حکم،می نوشد و بعد از اعلام حکم،مجرم به وکیل دلداری می دهد(!) به اعدام با صندلی الکتریکی محکوم می شود!! و چه عالی تر میشد اگر دنیای رویای این فرد با دنیای بقیه ی قصه ها ترکیب میشد!

نکته ی مهم دیگر موسیقی است. چندین شخصیت مرتبط با موسیقی حضور دارند؛ یک ساکیسفون زن، یک درامر و یک خواننده ی گیتاریست که نقش پررنگ تری از بقیه هم دارد،خودم نظر خاصی در مورد نحوه ی استفاده موسیقی در اثر ندارم و این نکته را بدلیل تکرار آن در فیلم بیان کردم. در نهایت فکر میکنم "دیوید لینچ" اگر این فیلم را ببیند حتمن خوشش می آید!

  • احسان