- ۴ نظر
- ۱۰ خرداد ۹۱ ، ۲۱:۵۸
- ۳۵۶ نمایش
من مخلص همچین شبایی هستم که همچین بی هوا میرن جلو و میسازن آدمو، از روزش شروع میشه اصلن اگه دل بدی! صبح همینطوری حال کردم ماشین وردارم بعد قرنی بعد دیدم ای بابا این CD که زدم مال بوق سال پیشه که، همون صبح اول صبح یه چیزی زدم به بدن و رفتم CD خریدم و آخرین چیزای گوش دادنی رو انداختم توش و زدم بیرون. از همون اول هم گیر دادم به یه ریمیکس از یه کار جانی کش (که گذاشتم واسه روز مبادا) و شده بودم عین آدام سندلر تو فیلم bedtime stories و تو ماشین ورجه وورجه می کردم! یهو دیدم ناله های ماشین از حد استاندارد خودش فراتر رفته، گفتم ملالی نیس ملالی نیس و صدا رو زیادتر کردم ولی نه... زدم بغل و دیدم اگزوز کف جاده ست! حالا منم نرسیده به سوهانک نه آنتن دارم نه ماشینا راحت سوارم میکنن، اگزوزم تا حالا نبسته بودم، خلاصه بهر زوری از مهلکه جستم البته بدون ماشین.
اپیزود دوم: بازگشت
ماشینو برداشتم مثل بچه آدم میومدم خونه اما امان، امان از رفیق بد! رسیدم دم سوهانک و اون خونه های ته ته تهران دیگه و یاد رفیق قدیمی زنده شد و زنگ زدم ببینمش و برف هم کم کم داشت زیاد میشد، رفیق هم میخواست بره بنزین بزنه و این شد که سوار شدم رفتم باهاش حالا ساندترک این اپیزود هم باشه "دود عود" شجریان. رفیق اومد و رفتیم تو اتوبان بابایی واسه پمپ بنزین. حالا مامانم هی زنگ میزنه و قسم میده که پاشو بیا داره برف میاد گیر میکنی، مگه من گوش میدم؟ اومدم پیش حسین داریم معاشرت میکنیم بابا، داره از سروش میگه برام، منم واسش دود عود گذاشتم واسش الکی گذاشتم، نامه گذاشتم، اونم از مولانا میگه برام، هی نگاه میندازیم بهم کله تکون میدیم و یه لبخند گنده تحویل هم میدیم و داریم حالشو می بریم - آقا این رفاقت، رفاقت های قدیمی بخصوص یچیز خوبیه،آدم خوشش میاد - تو راه که نزدیک خونه شون میشیم میگه رسیدیم وایسا برم از بالا یه نوار (آره نوار) بیارم که توش سروش داره یه شعر از مولانا دکلمه میکنه و پشتشم یکی ساز میزنه. نشستیم و به این کار اونم با صدای خش دار نوارکاست گوش دادیم:
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی منتها / ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه ها
...
چشمم خیره بود به نور چراغ توی کوچه و برفی که داشت بیشتر میشد، نخیر... در گل بمانده پای دل
رد راک وست فیلم منه!
از همون آغاز فیلم پای مصدوم مایک بهمون نشون داده میشه و میریم میشینیم کنارش، انگار قصه ش برامون جذاب میشه. مایک میره دنبال کار و از قضا همین پای لنگ هم لنگش میگذاره و رفیقمون هم که اهل دوز و کلک نیست انگار!
تا همین جا هم میتونم کلی صفا کنم باهاش، از همین نگاه های کیجی اصلش که اون زمان داشت هی تحویلم میده و از شلوار جینش گرفته تا ماشینش و مدل راه رفتنش، همه دارن برام نور بالا میزنن. خب کمی که میگذره می بینم اهل تکزاس هم هست و اعتماد اولیه م بهش بی حساب نبوده. خب سفری که از تکزاس شروع شه و منتهی شه به وایومینگ (یادش بخیر انیس دل مار) از اون سفراییه که من دوست دارم. اصولن سفریه بین دو ساحت قدیمی تر آمریکا و دوجایی که هنوز مثل شرق ابرشهری نشدن و فرهنگ روستایی و کانتری توشون جریان داره. فرهنگ کانتری هنوز به شهرهای کوچک اجازه حیات میده و یه اصالت دلنشینی توشون هست که نمیشه نادیده ش گرفت. تو همین شهرهاست که مثلن کلانتر میتونه یه بار هم داشته باشه و حالت کدخدامنشی جاری باشه تو روابط اون و مردم. تو همین شهرهاست که میشه وانت های بزرگ دید و شلوارهای جین تنگ و پوتین و کلاه هایی که خودتون میدونید. متل های دو طبقه و خیابون های پهن و روابط بسته و روستایی. شبیهش رو میشه تو فیلمایی مثل sunshine cleaning و winter's bone و Goodbye Soloهم دید، همچینین فیلمایی که از فرهنگ مکزیکی - آمریکایی توشون خبرایی هست مثل 21گرم و touch of evil که خب همه هم فیلم های محبوبی هستن برای من. از حرفم دور نشم، کلانتر ِ بارتندر اینجا مایک رو بابت همون هویت تکزاسیش (پلاک ماشین) اشتباه میگیره و مایک وارد کشمکش قتل کلانتر و زنش میشه و هر کدوم سفارش دیگری رو بهش میدن.
جان دال اینجا دوست نداره با کلیشه ها بازی کنه و از این داستان ها. نه، میاد صاف مایک رو دلبسته ی همسر کلانتر میکنه و بعد از یه سری گیر و گرفت ها و پیدا شدن قاتل کرایه ای اصلی مایک میره که دلبر رو از چنگال دیو فراری بده. خب همین جا هم میشه تبریک گفت به آقای دال که بی لکنت و تر و تمیز و جذاب هم کلیشه رو بسلامت بکار میگیره و هم ما رو از فرهنگ کانتری لحظه ای بی نصیب نمیگذاره و زوج فراری رو میفرسته به باری ب اسم Country Girl تا این دو آماده همراهی بشن. صبح روز بعد همه چیز داره طبق نقشه پیش میره، زن از مرد میخواد که بطور کامل خودشو براش آماده کنه و برای فرار از دست دیو ها به مکزیک بره تو دهن دیو و کلید در رو برای فرار بیاره....
دیگه به بقیه ش کاری نداریم چون میرسیم یواش یواش به نقطه عطف پایانی و گره گشایی و این داستان ها که دیگه خودتون اگه ندیدید برید ببینید.
این آخرین فیلم محبوب من یه موسیقی تیتراژ عالی هم داره که بعدن فهمیدم آقای خواننده ش دستی هم در سینما داره و از اون سمبل های موسیقی کانتری هم هست گویا و تو فیلم "سه تشییع جنازه ملکیادس استرادا" اثر تامی لی جونز (که مدتهاست میخوام ببینمش و ندید دوستش دارم) هم بازی کرده! خلاصه خوبه که همه دور هم هستن و دور هم هستیم و اینا
* عکس مربوطه به آلبومی از گروه محبوبم که دیدم خیلی مناسب این حالیه که گفتم.
همچین نشستم تو دفتر و هدفون کردم تو گوش و چند دیقه یبارم کشو رو باز میکنم دست میکنم تو مشما و یه مشت نخودچی و کشمش درمیارم میندازم بالا. گلدن گلوب هم که ندیدم ولی صبح دیدم بهروز خبرشو داده که اصغر جایزه رو از مدانا گرفت. ذوق و اینا هم نکردم چون از اول پایه فیلم نبودم، نه که حالا فحش بدم که اه اه پیف پیف، نه، مبارکشون باشه ولی حال هم نکردم خلاصه. باز اگه لیدی گاگا میومد جایزه رو میداد خوب بود، این ترکیب اصغر و گاگا خیلی شیزو میشد!
دیگه اینکه اصولن برای من رابطه ی مستقیمی برقراره بین حجم دروس و انجام کارای غیر درسی و از وقتی امتحانام تموم شده همچین میل آپ کردنم افت کرده قدرت خدا...
این روزا بیشتر از اینکه فیلم دیدن کم و افتضاحمو یه سر و سامونی بدم بازم دارم دیوانه وار موسیقی گوش میدم بخصوص پست راک که زندگی نذاشته واسم و بزودی یه پست مرتبط براش میزنم.
آخرین فیلمی که دیدم Another Earth بود که گرفت منو. ازش حرف زدن منو میکشونه به حرف زدن بی قید و بند و احتمالن بی ربط برای بقیه. فقط در همین حد کم بگم که در چنان گندی انداخت آدم اصلی فیلمشو ( و این آدم انقدر بجا و اندازه بازی میکنه ) که همون سر فیلم از دیدنش افسرده شدم و بعد سوراخی رو هم واسه فرار میذاره جلوش، ظاهر اینه که یه زمین دیگه تپ پیدا شده و دارن بررسی میکنن ببینن میشه رفت اونجا یا نه. این درد و درمان بغل هم خوب چیزی شده بود.توش از اون نگاها هم که صحبتشو کردم چند وقت پیش وجود داشت. درمانه از نوع اون حسای خاصی بهم داد که سر زندگی دوگانه ورونیک داشتم و دوست داشتم برم یه کنجی بشینم، حس میکردم آروم شدم، آروم ینی یواش، انگار تیریپ خرامان قدم بر میداشتم و فهمیده بودم چه خبره....
بگذریم.
دیشب اما از تو یه فلش یه شعر عاشقانه شیرازی پیدا کردم، ینی یکی داشت شعرو میخوند، یکمشو اینجا میذارم بخونید ببینم چند چندم باهاتون :
بعضی وختا که دلُم خیلی بَرَت پر میزنه
تو خیال میارمش دم خونتون در میزنه
با دوصد ناز و نوازش درو روش واز میکنی
او ای موقُعو نفسش مث دل کفتر میزنه
پ ن : افتادم از ادابازی های قبلیم فعلن. همینجوری هرچی ظاهر و باطن بود واستون تعریف کردم
پ پ ن : شاعر : یدالله طارمی. اینم لینکش تویوتو ب:
watch?v=E1taUtGmozc
blackfield - welcome to my dna
طرفدارای رادیکال استیون ویلسون رو شاید راضی نکنه (همونطور که تو نت دیدم اینطور بوده تا حدی) ولی آلبوم آرت راک ِ پاپیه که اصلن از استانداردها کوتاه نمیاد و واقعن گوش نوازه. این آلبوم البته بیشتر (ینی خیلی بیشتر) محصول تفکر موسیقاییِ اویو گفنه و نماینده ویلسون اینجا بیشتر صدای گرمشه که بطرز استثنایی روی نت ها نشسته.
grails - deep politics
بقول وینسنت هانا : !This crew is good موسیقی که پست راکه، از اوناش که صدای گیتار توش میاد،تو چارراهاش وقت خطر صدای سوت سوتک پاسبون میاد، هر جا بری صدای رادیوش میاد...
moby - destroyed
خب موبی! باز بقول وینسنت هانا :
?I mean - is this guy something, or is he something
Noel Gallagher's High Flying Birds - Noel Gallagher's High Flying Birds
من یه اعترافی بکنم. زیاد پایه oasis نبودم. ینی اصلن زیاد هم ازشون گوش نداده بودم و تک و توک چندتایی دوست داشتم. حالا این داداشا جدا شدن از هم، اون یکی گویا زیاد تحویلش نگرفتن با کار جدیدش ولی نوئل جان کاری کردن کارستان، گلستان، همچین بریت پاپی قاتی موسیقیش کرده که یه نمه یادآور کلدپلی هم هست و منو که تو همین چند هفته ای که شنیدمش خیلی سرحال آورده.
superheavy - superheavy
الان بخوام از این تعریفای مرسوم درباره سوپرگروه ها بکنم میگم ببینید سوپرگروه ها معمولن چیز بدردبخوری نمیشن و میلنگن نمونه ش هم فلان و بهمان ولی این سوپرگروه خیلی خوبه و از این حرفا... ولی من میگم خودتون گوش بدید بهش تا طعمشو حس کنید. توش ای . آر . رحمان هست و دیمین مارلی (پسر باب) و جاس استون و دیو استوارت و میک جگر و از موسیقی زهی و کوبه ای شرقی هند توش هست تا رگه و سول و چقدر جالب که اینا با هم خوب ترکیب شدن و طعم خودشونو دارن. تعریف کردن من شاید محرک باشه ولی موسیقی آنست که خود ببوید، برید ببویید خودتون.
پ ن : البته جا داره ادای احترامی هم بکنم به این آلبوم ها :
The Decemberists - The King Is Dead
Steven Wilson - Grace For Drowning
پس نوشت : اینجا از آلبوم Grace For Drowning فقط اسم بردم و بعدن خودم خیلی پشیمون شدم که چرا ازش ننوشتم یا از چندتا آلبوم دیگه مثل shadow of the past از گروه پست راک روسی sleep dealer و بشرط حیات حتمن از خجالت اینا در میام. فقط اینو بدونید که Grace For Drowning چیزی ورای صحبت انتخاب بهترین ها و از این دست بازیاست!
برادران متالیکا لطف کنید یه کاور مردانه از این کار داشته باشید که ما جماعت مردان در چنین مواقعی یه چی داشته باشیم واسه گوش دادن.
با تشکر
از اول که راه میفتم باید موسیقی روشن باشه، مگه روزایی باشه که بی حال باشم. شاد باشم یا عصبانی باید اون گوشه صدا رو بشنوم یجوری. بعد...
- اینو بهت داده بودم؟
- نمیدونم، باید ببینم.
- کیتارو، کیتارو دیگه دیدن داره؟ میشناسی که! اینو... داستان داره! اینو استادمون داده بهم، بله استاد دانشگاه بهم دادش! (حواسم هست که تعجب نکردی و تو ذوقم خورده) ترم نمیدونم چند چند بودم که نقشه کشی صنعتی داشتم و استاد هم جوون بود، داشت دکتر میشد بنده خدا، روز آخر کلاس اومد و نفری یه سی دی برگزیده موسیقی کیتارو داد به همه! اینه داستانش
- آها! برای صبح و اینا یعنی گذاشتیش؟ منظورم اینه چون طلوع آفتابه؟
- آره، تو خوابگاه با ایمان مینشستیم لب پنجره وقتی از شب بیدار مونده بودیم و اینو گوش می دادیم، ایمان هم اتاقیم.
- خوبه ها
- پس چی که خوبه، ببین تجربه مشترک موسیقایی شنیدی؟
- نه
- مثلن من بتو یه چیزایی میدم بری گوش بدی،بعد تو اونا رو گوش میدی دیگه؟
- (لبخند میزنی و نگام میکنی) خب آره!
- خب دیگه، حالا کافیه یذره چاشنی زمانی مکانی هم بذاریم تنگش ( ببین من هنوز گیر اون لبخنده هستما)
- کوتاه،کوتاه و واضح بگو ببینم ینی چی؟ (ادای خانم شیرین رو هم ضمیمه میکنی دیگه؟ باشه!)
- ینی که من بتو می اند تنسی میدم، بعد اینو خب تو زیر بارون که نمیتونی بفهمی چی توشه، بقول دوستم باید یه آفتاب همچین قشنگی هم بزنه از پنجره و تو یه کانتری خوب مثل اینو پلی کنی تا کانتری-اسک بشه روز و روزگارت! بعد من فعه بعدی که دارم می اند تنسی گوش میدم و دارم از سمت سوهانک رد میشم و اون آفتابه هم داره میتابه، میرم تو فکر، میگم من که می اند تنسی دادم بهش، اونم رفته اینو گوش بده؟ اونم راهش میفته این ورا بیاد؟ راهش که... اگه بخواد دو دیقه راهه تا راهش بیفته، بعد اگه بیفته تو این راه اینو گوش میده؟ بعد اگه تو این راه بیفته و اینو گوش بده آفتاب رو بهش میتابه؟ هزارتا اما و اگر میچینم بعد خودم همه رو از جلوم/ جلوت بر میدارم و اوضاع رو روبراه میکنم من با همینا زمستونو سر میکنم، چی خیال کردی؟
- دیوونه
- جان تو
- باشه، روزای آفتابی، مسیر سوهانک اینا یادم میمونه ( برمیگردی با یه اخم الکی نگام میکنی) این روزا که بارونه، اوه اوه اونجا رو نگاه کن (به آبشار باریک گلی رنگی که از پیچ و خم های گردنه قوچک راه افتاده اشاره میکنی) چه خبره!
- روزای بارونی قصه شون فرق داره، اون روزای آفتابی هستن که سخته براشون چیزی پیدا کنی، روزای بارونی که صد تا پدر و مادر دارن، من یه روز آفتابیم!
- شم رین، دپلا و اینا لابد
- ببین شوکولوی من اینایی که گفتی همه اوکی، ناصر چشم آذر رو عشق است!
- آه! رو این حساسی یادم نبود(میخندی و میگی)
لیک آو تیرز میذارم... سو فل آتم رین و میریم، از کادر خارج میشویم، از کادر خارج میشویم و از کادر خارج میشویم