- دو زلفونت بود تار ربابم / چه میخاهی از این حال خرابم
- تو که با ما سر یاری نداری / چرا هر نیمهشو آیی به خابم
- ۲ نظر
- ۲۴ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۴۹
- ۴۶۸ نمایش
- دو زلفونت بود تار ربابم / چه میخاهی از این حال خرابم
- تو که با ما سر یاری نداری / چرا هر نیمهشو آیی به خابم
صورتش شبیه هیچ صورت دیگری که الآن، اینجا که دور و برم را که نگاه می کنم نشسته اند نبود صورت های حریصِ شادِ بی علاقه ی خسته ی گرمِ صحبت و خنده. گرم کارهای عادی. صورتش یک تشخصی داشت. مثل اینکه به صدای زنگ های دوری گوش بدهد. یک جوری جدا بود از زمان بلافصل، و لبخند آرام و آرام بخشی سایه ای بود در گوشه ی لب هایش. انگار که در کار یک شیدایی پنهانی باشد. این طور که گاهی با بی قراری حرکت تندی به سرش می داد. جوری که زمانه برایش تنگ شده باشد.
پرویز دوایی
ر.براتیگن
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم | ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم |