که باز می نتواند گرفت نظره ثانی
يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۲، ۰۶:۵۸ ب.ظ
صورتش شبیه هیچ صورت دیگری که الآن، اینجا که دور و برم را که نگاه می کنم نشسته اند نبود صورت های حریصِ شادِ بی علاقه ی خسته ی گرمِ صحبت و خنده. گرم کارهای عادی. صورتش یک تشخصی داشت. مثل اینکه به صدای زنگ های دوری گوش بدهد. یک جوری جدا بود از زمان بلافصل، و لبخند آرام و آرام بخشی سایه ای بود در گوشه ی لب هایش. انگار که در کار یک شیدایی پنهانی باشد. این طور که گاهی با بی قراری حرکت تندی به سرش می داد. جوری که زمانه برایش تنگ شده باشد.
پرویز دوایی
- ۹۲/۱۰/۱۵
- ۲۹۶ نمایش