![](http://cld.persiangig.com/preview/YbGcVqTQOK/watchmen-tales-for-the-black-freighter-6.jpg)
معنویت حقیقی که اثر هنری بارزترین تجسم آن است فقط از درون عذاب، از درون له شدن روح و تناقضات روح، از طریق آگاهی به تعلق به دوزخ به وجود می آید. یعنی در واقع روح سویه ای است از آگاهی جسم به اینکه به دوزخ تعلق دارد و در این دوزخ تکه و پاره می شود و خود روح حاصل تجربهی تناقضات این وجودجسمانی است.
...
روح اصلن چیزی جز تجربه ی این عذاب نیست. آن هم بدون هیچ خاطره ای از یک زندگی ماقبل عذاب و بدون هیچ تصوری از آینده ای که قرار است به بهشت و رستگاری و به رهایی کام از تنش، تناقض، نفی و عذاب بیانجامد. روح و معنوی شدن یعنی همین عذاب بدون بهشت قبل و بعدش. بقول هگل روح همان عنصر منفی و نفی کننده ی همه چیز است. همان نیستی که با نفوذ به بطن هستی بدان تعین میبخشد. یا بعبارت بهتر همان سویه ی منفی هستی که با نفی خود، با تبدیل شدن به دیگری، با تبدیل شدن به جسم، به خود واقعیت می بخشد. روح و روحانیت با هبوط آغاز می شود و ادامه می یابد و از همین روست که شیطان گوته میگوید: من آن روحم که همه چیز را نفی می کند. روح یعنی همین عذاب جسمانی و هرگز نمیتواند خودش را از جسم جدا بکند. برای این که هر نوع جداکردنی در حکم رهایی و استقلال روح و رسیدن به بهشت عدم تناقض است. در حالی که روح فقط در تجربهی تناقض و دوزخ وجود دارد.
اثر هنری این را می پذیرد. آدمیان همگی کافکا نیستند که بتوانند زندگی در یک دوزخ بدون بهشت قبل و بعدش را بپذیرند، ولی آثار هنری می پذیرند. آثار هنری به شیء وارگی، به از خود بیگانگی، به تبدیل شدن به کالا و به له و لورده شدن کامل در جامعهی بورژوایی تن می سپارند و دقیقن چون به طور آگاهانه به دوزخ و تعلق خودشان به دوزخ تن میسپارند، به نوعی نشانه های حقیقی رهایی بدل میشوند.
مرادفرهادپور - بادهای غربی