من عودم و از سوختنم نیست رهایی
پنجشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۴۴ ب.ظ
با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست / تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی
ای وای بر آن گوش که بس نغمهی این نای / بشنید و نشد آگه از اندیشهی نایی
افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع / در آینهات دید و ندانست کجایی
آواز بلندی تو و کس نشنودت باز / بیرونی ازین پردهی تنگ شنوایی
در آینهبندان پریخانهی چشمم / بنشین که به مهمانی دیدار خود آیی
بینی که دری از تو به روی تو گشایند / هر در که براین خانهی آیینه گشایی