برو برو بازم به میدون
چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۱، ۱۱:۲۷ ب.ظ
ما داشتیم به نونوا فکر می کردیم، اینکه به ندرت نونوای بی معرفت دیدیم، دلمون همچین غش می کنه واسه نونوا شدن، از کله صبح تا تاریکی های زیاد نون بپزیم و آتیش تو صورتمون بزنیم و با یه ریتم 3-1-3 خمیر بندازیم رو پارو و راهی تنور کنیم. بعد تاریکی که همه گیر شد تو این شیشه مرباها چایی بریزیم واسه خودمون و با عباس و غلامعلی به این پیشبندامون یه تکونی بدیم و بریم دم در بشینیم و مردم رو که می رن رستوران آفتاب نیگا کنیم و دلمون خوش باشه. بعدشم ما مخ عباس و غلامعلی رو بزنیم که با هم بریم تو شهر بگردیم و آب انار شادلی بزنیم و گیج و ملنگ برگردیم و بخوابیم واسه تنور اول فردا. خلاصه همچین آدمی هستیم.

الریتم اساس الخلقت