Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

رقص نرم دست تبر بدست

چهارشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۵۱ ب.ظ

اخیرن یجایی خوندم که یکی از علایم بلوغ در اومدن از بازی در نقش قربانیه. کم کم عقب رفتم تا پیدا کنم لذت بازی کردن در نقش قربانی چی می‌تونه باشه. فارغ از این حس و نتیجه‌ی اولیه‌ی باسمه‌ایِ جلب ترحم و نیاز به محبتِ هرچند ذلت‌مند دیگران، شاید پسِ قضیه این باشه که ایفای نقش قربانی تو دل خودش یجور حال فنا داره، که یعنی انگار منِ ایفاگر نقش قربانی دارم راستی راستی قربانی می‌شم، دارم تو خون خودم لیز می‌خورم، شاید یه چیزی شبیه اون نشئگی بعد از رفتن حجم زیاد خون باشه که میاد سراغ بازیگرِ نقش قربانی. اما چی شد که اون بابا گفت بیرون جستن از نقش قربانی از نشونه‌های بلوغه؟ بازم یه جواب دم دستی موجوده که می‌گه هر کی نقش قربانی رو نپذیره در جا نمی‌زنه و پیش‌رونده‌ست و این حرفا.

یه دید دیگه اما اینه که در تقابل با نپذیرفتن نقش قربانی، پذیرفتن نقش قربانی‌کنندست. حالا که قبول نکردی قربانی بشی، آستین بالا بزن و قربانی کن. یه پله برو بالاتر، خودت رو قربانی کن، کنده شو از این همبونه‌ی کرم و کثافت و مرض. یه تیر و دو نشان. بمیر و بمیران.

عمری گشته بودم و گفته بودم زهر باید خورد و انگارید قند؛ بعد نگاهی انداختم به حال خودم دیدم که... کو؟ کجاس؟ دیدم نشستم به خوردنِ - حالا نه قند و انگاریدنِ زهر ولی لااقل - زهر و انگاریدنِ زهر‌. دیدم نشستم به دیدن زشت و انگاریدنِ همان زشت! پس کو خوب انگاری‌ت؟ تو فیلم زندگی و دیگر هیچِ کیارستمی یه پیرمرده هست که به یکی همچین چیزی می‌گه: فیلم خوب باید منو از اینی که هستم زیباتر نشون بده، اگه زشت‌تر نشون بده یا همین رو نشون بده بدرد نمی‌خوره.

حالا این چه ربطی داشت به قربانی؟ وقتی نگاه می‌کنم به تصویری که از اون آدم بالغ شده‌ی خارج از نقش قربانی دارم، یه لبخند پهن ازش میاد به چشمم. یه آدم قدبلند، لبخند به لب، پاهاش توی گل، اما سرش روشن و بر فراز، تر و تمیز، انگار داره با نگاهش می‌گه: مـــــــی‌دونم، می‌دونم که پام تو لجنه، می‌دونم که اون پایین تاریکه، اما این صورت روشن رو ببین، این اجرِ نترسیدن از اون لجن‌گردیه. اون لجن هم چیزی نیست جز تیکه پاره‌های خودش. انگار که از دل لجن گذر کرده باشه تا برسه به این لبخند. ذکر زیر لب هم اینه که گر بر سر نفس خود امیری مردی گر بر سر نفس خود امیری مردی گر بر سر نفس خود امیری مردی گر بر سر نفس خود امیری مردی...

Visions

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۳/۱۱/۲۲
  • ۵۰۷ نمایش
  • احسان

قربانی

مارادونا

نظرات (۲)

انگار که از راگبی برگشته باشه [لبخند]
پاسخ:
نه انقدر هم شیک نیست دیگه! راگبی... مثلن گل بازی گزینه‌ی بهتریه
  • آقای نارنجی
  • مهم اینه که بو می‌ده :) راگبی و گل بهانه‌اس
    پاسخ:
    یا حتا بوس بده
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی