Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

Dangerous And Moving

دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۱۳ ق.ظ

تو لپ‌تاپم نرم‌افزاری نصبه که مربوط می‌شه به تشخیص چهره و وارد شدن بوسیله‌ی اون، یعنی بجای پسورد زدن یا اثر انگشت و اینا. این نرم‌افزار برای من یجورایی مصداق حاسِبوا قبل‌ اَن تحاسَبوا محسوب می‌شه، یعنی هر تلاشی برای Login کردن رو هم تو یه بازه‌ی تعریف شده ثبت می‌کنه  و اینم مشخص می‌کنه که موفق بوده یا خیر. بعد این لیست گزارشات یا همون Log هم در اختیار کاربره و می‌شه رفت سراغش و نگاه کرد و دید چه گذشته بر این  انسانِ نسیان‌گر!
توی لیستِ فعلی، قدیمی‌ترین تصویر از من برمی‌گرده به روز دهم از ماه ششم سال 2013. که سیبیل و ته‌ریش دارم و زیرپیرهنی تنم کردم و چشمام پایین رو نگاه می‌کنن، تا چند‌تا عکس به همین منوال پیش رفته با کمی تغییرات و بعد یه تصویر خارجی هست، عکس ابوالفضل، همکارم که نشسته بوده جلوی لپ‌تاپ و عکسش افتاده، روزها و ماه‌ها سپری شدن و منم گاهی هدفون به گوشم، گاهی لب می‌گزم، گاهی لبخند کم‌رنگی زدم و... بعد آدم یادش میاد که می‌شه نقطه‌های بیادموندنی یا بقولی چک‌پوینت‌های این دوران کوچیک رو از توی عکس‌ها نشون کنه، می‌رم تا برسم به ماه اول سال 2014. تا روز 21 ماه اول هنوزم سیبیل و ته‌ریش پابرجا بودن، تو عکس روز 22 اما جفتشون ریختن، بعد یادم میاد به سفر مشهد، که نمی‌دونم همون روز بود یا روز قبلش که صورتمو اصلاح کردم، که وقتی رسیدم متروی شوش، با یه موتور تا راه‌آهن رفتم و راننده که بدحالی منو دید سر راه به یه داروخونه رسوندم تا قرص‌هامو که فراموش کرده بودم بخرم، که وقتی رسیدم راه‌آهن همشون خندیدن به صورت بی ریش و سیبیلم! که عکس یادگاری انداختیم جلوی درب راه‌آهن با شال‌گردنِ بلند و موی کوتاه و صورت خالی. عکس بعدی مربوط می‌شه به بعد از سفر مشهد و روز 29 ماه اول. نمی‌دونم اون خبر هولناک همون روز بهم رسیده بود یا نه، ولی صورت، صورتِ عادی نیست دیگه، بعدی‌ها که دیگه هیچی... هی عکس‌ها رو با مرکزیت همون روزهای شوم عقب و جلو می‌کنم، منِ قبل از خبر، منِ بعد از خبر، من با معده‌ی دردناک، منِ گوربابای معده، منِ عاقبت ماهِ رخش سیر ندیدیم و برفت، می‌رسم به یک‌جور بازیچه‌گی، به یک‌جور هیچ‌کارگی، که یعنی ببین... ببین در گذر زمان چطوری، ببین چه‌ها بر تو گذشته، حالا تو کدوماش نقش داشتی؟‌ فقط تو آرایش صورتت!

این‌که بعدها گوشیِ جدیدی که خریدم به قابِ تصاویر اضافه شده و گاه‌گاهی مشخصه که چشم‌هام مشغول دزدیدن نگاهشون از بقیه‌ان و دارن به صفحه‌ی خالی نگاه می‌کنن بماند، تصاویر اومدن و اومدن تا رسیدن به روز هفتم از ماه ششم سال 2014 یعنی دو روز پیش، امید‌هایی اومدن و رفتن، اشخاصی اضافه و کم شدن، صورتم یکم در خلاف جهت لاغری پیش رفته، موهام کم‌تر شده و ریش و سیبیلم بیشتر، تغییرات اما خیلی آروم‌تر و موذی‌تر از اونی که فکر می‌کردم احاطه‌م کردن، غول بزرگی‌ است این تغییرات.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۳/۰۳/۱۹
  • ۴۳۸ نمایش
  • احسان

مشهد

یاد بعضی نفرات در گردش فصول

نظرات (۴)

http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?key=32c2b08d7eab52558fa2f78693bb181b
مرد سامری و سه راه آذری و پیچ و تاب زمانه و ... بله. بله :)

پاسخ:
پاسخ:
پیچ ‌و تاباااا
من خوب خوب یادمه .ظهر روز اول با تو و شیده و حسین و وحید ناهار زدیم. حال هممون گرفته بود. هرکدوم یه مدل داغون بودیم ولی ظاهر رو حفظ کردیم و الکی می خندیدیم. شب محمد اضافه شد. سرمیز انگار پرده ها کنار رفته بود. قیافه های هممون کوفته تر از اونی بود که باید. انگار که دل و دیده سپرده بودیم به لحظه و سکوت شب. حتی لحن حرف هامون هم جدی تر شده بود.دیگه دلمون نمی خواست نقاب خنده بزنیم.اون شب فک کردم که توی داغون ترین لحظه های عمرمون قرار داریم و ازون بدتر امکان نداره باشیم و بشیم. ...قبول نبود عادلانه نبود که روزای بعد خبر بده برسه و اتفاقای سهمگین تر بترکونتمون...قبول نبود. عادلانه نبود.

پاسخ:
پاسخ:
هر وقت صحبتش می‌شه شیده می‌گه مشهد خیلی خوش گذشت٬ حس می‌کنم می‌خاد بگه در مقایسه با روزای بعدش هرچیزی قبل از اون روزها خوش گذشتن محسوب می‌شده. تو یادمه استرس‌های اتفاقات اون روزای خودتو داشتی و شیده هم که تو گیرودار جاگرفتن بود ما اما نمی‌دونم چمون بوده طاهره
همین کارو با عکسای گوشی م می کردم. تماشای بستنی ای که شب قبلش با خنده های بلند می خوردم و بارونی که فرداش بی امون می بارید. همه ی سلفی های بی مزه ای که هر روز از کفش ها و لباسای مشکی م کنار ریل قطار می گرفتم و شال رنگی و شیک آناناس و لبخندش که تا از دور می دیدمش چشمامو می بستم و رد می شدم. به عکس های سفر یک ماه بعد که همه ی انرژی م برای خوشحال بودن با یه شکست مفتضحانه روبرو می شد و اولین تار موی سفید و لباس هایی که هر روز تو تنم بد قواره تر می شد... تماشای همه ی روزایی که گذشت و تعجب از اینکه هنوز زنده م

پاسخ:
پاسخ:
آره گالری توی گوشی‌ها هم خاصیتی شبیه به این داره. مرور عکساش واسه من مرور تاریخه قشنگ. زنده باشی :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی