دانی که چیست دولت؟
چهارشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۱۲ ب.ظ
از فردا دیگه نشد از یادش منفک بشیم، هی نیگاش کردیم نیشستیم روبروش، هی از دور پاییدیم، واسش زیر لبی دوبیتی گفتیم، رفت و اومد کردیم، طنز پارسی انداختیم در جلوت و خلوت، راه رفتیم رو ریل، نی لبکِ مهره های پشت، کودکان تو همانا آغوشِ خویش وقتی کسی حواسش نبود، تو گرما سرما، شبان و روزا، پشت خط موزاییکا، جلو شمشادا، وایساده خوابیدنا، نیمه شبا، قمرها عقرب ها، دو سیگار یه کبریتا، تورَم خیلی اسیر کردیم باس ببخشی، اما نحسی افتاده بود، هرچی آب میجستیم تشنگی گیرمون میومد، واسه چی؟ تو فهمیدی؟
من عقلم در این حده