انگار زمانه برایش تنگ شده بود
شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۲، ۰۸:۱۲ ق.ظ
رفیق تعریف می کرد که «بعد از اخطار من برای جابجاییش، از اون ور سکو اول نگاه طلبکارانه ای به سرتاپای من انداخت و بعد... سری کج کرد، لبخندی زد و...»
![](http://s5.picofile.com/file/8109633718/mja.jpg)
اسمی؟ رسمی؟ بی کار بود؟ قرض مند بود؟ شکست عاطفی؟ مشکلات اخلاقی؟ ناموسی؟ روانی؟ بی پول؟ گرفنگی مجرای تنفسی؟ تنگی... تنگیِ نفس؟ شاید اصلن زیادی خوش بود، آره؟ خب آخه یه چیزی...
خبر: امروز شنبه 28 دی ماه، مرد جوانی با پریدن در مسیر قطار مترو خودکشی کرد.
هرچه قدر هم که زندگی سخت و شبیه مُردگی باشه...!
خدایش رحمت کناد به هر حال!