Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

دکتر جون... دکتر جـــــــــــــــــــون!

جمعه, ۲۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۹:۳۶ ق.ظ


-حتا چشما؟
-حتا چشما؛ اونا رو هم که می بندم انرژیم ذخیره می شه، ینی می خوام برات بگم اینجوری گرمه ها
-بابا اینجوری ادامه بدی چن روز دیگه میان رو پیشونیت نشان ایزو 9002 می زنن
-تو نمی دونی، ترک موتور که نشسته بودم، یارو راننده تو صیاد هی می گازید و من چشمامو بسته بودم، یه خلسه ی دم دستی بود، نه دست انداز می فهمیدم نه پیچ نه ترمزای ناگهانی، همه چی معنای دیگه ای پیدا کرده بود، بعد صدای مسلسلی موتور هم می پیچید تو گوشم، یه سری تصاویر فراکتالی تو تاریکی چشمام تشکیل می شد هوا هم که گرم، بعد...
-قرار بود از بیمه بگی
-ها... رفتم امروز دفترچه رو گرفتم رسمن، عجب جو گه و نازلی هم داشت، هوا هم که گرم، یارو اسممو که صدا زد و عکسو بش دادم و شناسنامه رو یه نگا کرد و دفترچه رو تحویلم داد و... می دیدم آدمای اون سالن رو که همه عین کاور آلبوم جدید موبی، جونور شده بودن و مثل یه گروه کر می خوندن که "به جمع مستمری بگیران آینده خوش آمدی، خوش آمدی به جمع آویزانـــــــــــــان" و برای پرت شدن حواسم چشم می دوختم به آبسردکن کنار اتاق و می خواستم برم بغلش کنم، بگم آبسرد کن... آزمودم عقل دوراندیش را، بعد از این دیوانه سازم خویش را آبسردکن، یاد روزای ورودم به شیراز افتادم، اون سال ماه رمضون افتاده بود مهرماه و من می رفتم تو ساختمون شماره دوی دانشکده مهندسی و عین منگلا دنبال کلاس فیزیک می گشتم و پیدا نمی کردم و کارم این بود از آبسردکن سرمو خیس کنم و برم جلوی کانال باز کولر ان هزاروات اونجا وایسم و ایستاده خواب برم، اونم خوب بود، اونم روزای خوبی بود، فک کن دو هفته کلاس فیزیک تو دانشکده علوم برگزار می شد و من هی می رفتم مهندسی و فکر می کردم کلاس برگزار نمی شه، خرسند بودیم آقا...
-هوا هم گرم
-هوا هم گرم!
-اصن هوای گرم آدمو سر حال میاره... نه نه، نه که سر حالا، منظورم اینه که حـــــالی دست می ده که می شه دنیارم فحش داد، آدم به وراجی میفته، همین خودتو ببین، چه به وراجی افتادی الان، هی داری از چیا تعریف می کنی
-آفرین یه نشئگیِ مرغوب و یه رهاشدگیِ مریضی به آدم می ده، همون ترک موتور، یه صحنه یادمه فکر می کردم اگه الآن یه پروانه بیاد سمتم دستمو می گیرم بالا و اونم میاد می شینه رو دستم بعد رو شونه م و... آقا امروز رفتیم یجا لباس خریدیم خیلی کژوال، خیلی ییهویی، نوشته بود الیاف طبیعیه و رخت و لباس ایرانی و از این حرفا، رفتیم تو دیدیم از این کلاههای احمدشاه مسعودی هم داره توش، گیوه هم داره، از اون زدیم بیرون رفتیم صد متر جلوتر و یدونه دیگه بود اسمشم باحال بود، نوشته بود رختِ ایرانیِ بته جقّه! فک کن، بته جقّه، بالاخره یکی فهمش رسید از این واژه ی خوشگل استفاده کنه، رفتیم و شلواری خریدیم و پیرهن و اینا... بعد... ینی قبل، رفتیم تو یه کتابفروشی واسه نمدونم چی چی که یارو می خواست بخره و منم یدونه نهاد ناآرام جهان خریدم باز، دوست عزیزی که نهاد ناآرام ما رو بردی، دیگه باشه دست خودت، راضی باش! هوا هم گرم
-یک نفس ای پیکــــــــــــ سحری، از سر کویش کـــــــــن گذری... گوووووو
-وووووو که ز هجرش به فغانـــــم
-به فغـــــانم
-دین دیری دین دین دیــــــن دیری رین....

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۲/۰۴/۲۱
  • ۴۴۲ نمایش
  • احسان

نظرات (۱)

من خیلی حواسم به بته جقه ها هست. زیاد نمی گم اما حواسم همیشه بهشون هست... الان دارم دست می کشم رو بته جقه های آبی نفتی رو ترمه بنفش

پاسخ:
پاسخ:
دروووووغ می گی!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی