One of These Mornings
دوشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۱، ۱۲:۲۰ ب.ظ

یه روز تو گرگ و میشِ دم صبح چایی پررنگم رو میذارم رو میز و خوب نگاهش میکنم دیگه ازتون ناراحت نمی شم دیگه ازتون خوشحال نمی شم روزی که یکی از اون قاب عکس های کورت کوبین که دادم صالح یدونه واسه خودمم خریده باشم و گذاشته باشم رو طاقچه خونه م، بر میگردم بهش نگاه می کنم و ساکسوفون خودمو میندازم گردنم و پشت می کنم بهتون و می رم...یکی هم از دور داد می زنه :
دونت فورگت سیکستی بی...
سیکستی بی...
سیکستی...
حاضریت خورد