on such a winter's day
دوشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۰، ۱۰:۵۴ ق.ظ
چتونه؟ پاشید بابا... یهو نمیدونم چه موجی افتاده همه زمینگیر شدن
پاشید بیاید براتون کلیفرنیا دریمین بذارم گوش کنید دلگرم شید و قلباتون صاف شه .... مثل جویبارهای جاری تو همچین روزی از زمستون
- ۹۰/۱۰/۱۲
- ۴۳۶ نمایش
غرض از کامنت اینکه طرفای ما برف نیومد و سردی زمستونش مث سردی بهاره و برا همین بعضی غروبا - یه کوچولو - دل آدم میگیره و همینا دیگه.بعدش باید بشینی چند ساعت درس بخونی.گاهی بری یه دوشی بگیری."شب روی زمین" نیگا کنی.سیزن جدید هاو آی مت یور مادر ببینی.با رفیقت بری کافه و طرف قلیون دوسیب-نعنا بزنه و توی مثبت آش رشته."خانوم شیرین" مذبور هم تو زرد از آب در بیاد و بعد یه مدت ناز کردن دلتو بزنه و دیگه حوصله ی ناز کشیدنشو نداشته باشی و از همین جا بفهمی که هنوزم عشق همچی برا نورون های مغزت تعریف نشده.آخر شبام بشینی و هرچی شاملو توی زندگیش سروده رو بخونی و ببینی نه ! دیگه شاعر محبوبت نیست.برا نوجوونیات خوب بوده.الان دیگه چنگی به دلت نمی زنه.صبح های زود هم - قبل کلاس دانشگاه - غزلیات شمس رو - کامل - بشینی به خوندن و ببینی آره ! طرف هنوزم با اقتدار شاعر محبوبته.
ایناس دلایل و عوامل و عناصر زمین گیر شدن !
آخی، زمستون باید سرد باشه، برف باشه. شب روی زمین گفتی و کردی کبابم. یروز ازش مینویسم براتون دور هم حالشو ببریم. محمد صحبت شاعر و اینا شد من جز حافظ زیاد زوم نمیکنم رو کسی. ولی چند روز پیش نشستم هی علی کوچیکه گوش دادم هی فروغ خوندم هی خوندم تا دیگه تونستم پا شم برم...