Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «SIX FEET UNDER» ثبت شده است

زوج‌های 43 ساله خنده‌دار هستند، چون مثل زو‌ج‌های مسن رفتار می‌کنند. مثل پدربزرگ مادربزرگ‌ها رفتار می‌کنند چون از حالا مهارت‌های اونا رو کسب کردند. می‌دونید؟‌ اون مدلی که پدربزرگ مادربزرگ‌ها با هم رفتار می‌کنند، این کارها رو از 80 سالگی که شروع نکردند، از وقتی این کارها رو شروع کردند که فهمیدند نمی‌تونند با هم بسازند. با دوتا دوستام بودم، مرده یه عالمه وقت می‌ره پیاده‌روی، ساعت‌ها همین‌جوری راه می‌ره. زنش نمی‌فهمه و می‌گه "همین‌جوری هی راه می‌ره... عجیبه! هی می‌ره... پیاده‌روی‌های طولانیش رو واقعن دوست داره." معلومه که دوست داره، داره همه عمرش رو همین‌جوری ازت فرار می‌کنه، دنبال اینه تا جایی که می‌تونه از کسی که بقیه‌ی عمرشو باید باهاش بگذرونه دوری کنه. و این کارشون مثل پدربزرگ مادربزرگ‌ها می‌مونه، همین‌جور که مادربزرگتون درباره‌ی پدربزرگتون می‌گه "ساعت‌ها تو حیاط پشتی می‌مونه، دیوونه‌ست!" بخاطر اینکه ازت متنفره، خیلی هم ازت متنفره. بیشتر از اونی که دوستت داشته باشه ازت متنفره مادربزرگ. به همین خاطره که هر وقت دهنت باز می‌شه می‌گه "آآآآآه" بعد نگاهشو می‌دوزه به چمن‌های پیاده‌رو [و می‌ره تو خودش و می‌گه] "هااااا... دارم میام."

این چند خط بالا از خلال خطابه‌های لویی سی کی تو سریال "لویی"‌بود و بخاطر جالب شدن این مسئله برام تو چند روز اخیر، حرفشو پیش کشیدم. این خلوت، مقوله‌ی مهم و در عین حال جذابیه. قدیما می‌گفتن هر مسجدی یه مستراح هم می‌خواد. مستراح هم واژه‌ی درخوریه. انگار که بری استراحت.

مثلن وال‌-ای، یه دخمه داشت که چیزایی رو که باهاشون عشق می‌کرد از یه فیلم ویدئویی گرفته تا فندک و گلدونش ریخته بود توش و بعد هر روز کار طاقت‌فرسای آشغال جمع‌کنی می‌رفت تو دخمه‌ش و hello dolly تماشا می‌کرد یا مثلن فرید صباحی که می‌رفت پشت بوم و تو قفسش می‌نشست.
دیگه... جک هارپر تو فیلم فراموشی (Oblivion) که همین دیروز دیدمش. جک هارپر و پارتنرش (همکارش) انگار تنها انسان‌های روی زمین هستن و موندن که یه سری پاکسازی انجام بدن (آشغال جمع‌کنی) بعنوان مأموریتشون و برن تایتان زندگیشونو ادامه بدن. هارپر هم برای خودش یه "جا" داره. بی اینکه بذاره لو بره، تو اون زمین مخروبه یه دره سرسبز کنار جوی آب و ماهی دریا پیدا کرده، همراهش یه کلبه و گرامافون و صفحه‌های موسیقی راک شصت و هفتادی و...
یکی دیگه که فرانک آندوودِ خانه‌ی پوشالی و اون جیگرکی که احتمالن تو یجایی شبیه "میدون راهَن" واشنگتن واقع شده و چند وقت یک‌بار بهش سر می‌زنه و گوشتِ دنده‌ی خوک می‌زنه به بدن و فارغ از دنیا و مافیها، نقشه‌ می‌کشه که چطور بابای خلق‌الله رو در بیاره.
گل سرسبدشون اما ناتانائیل فیشره تو سریال سیکس فیت آندر، با بازیِ خواستنیِ ریچارد جنکینز. ناتانائیل که صاحب اون کسب و کارِ کفن و دفنه‌ (آشغال جمع‌کنی) همون قسمت اول می‌میره و پسرش نِیت چند قسمت بعد که دوره افتاده برای شناخت بیشتر بابای فقیدش، می‌رسه به اتاقی پسِ یک رستوران که باباش پیشترها بابت حق و حساب کار از صاحب رستوران گرفته بود. نیت بعد از کمی پرس و جو از صاحب رستوران و وقتی تو اتاق تنها می‌شه و گوشه و کنار و وسایل توش - از جمله گرامافون- رو می‌بینه، دور می‌ایسته و باباش رو تو اتاق تصور می‌کنه که اونجا رو مکان کرده و توش مشغول عیاشیه. بعد هم تو همون عوالمِ چِتی، می‌شینه روبروی ناتانائیل، یه جوینت با هم می‌کشن و در باب مفاهیم کلان زندگی گپ می‌زنن (کاری که بارها تو طول سریال تکرار می‌شه)

پ ن1:‌ بهتره کمی در مفاهیم زن و مرد در زندگی دقیق شد. در کل چیز خوبیه.

پ ن2: داشتن خلوت، کار سختی نیست، یک جای آروم گوشه‌ی یک ایستگاه مترو هم می‌تونه خلوتِ مرد باشه.

پ ن3: پرویز دیوان بیگی یه دیالوگی داشت تو فیلم افخمی...

پ ن4: مراقب خوبی‌هاتون باشید (خخخخخ)

Journey to the Center of the Mind

  • احسان

moanology

۲۳
مرداد
انسان راه های مختلفی برای غمگساری داره، گاهی تیریپ "بشره فی وجهه، حزنه فی قلبه" بر می داره و می شه نگاهی به افق های دوردست و لبخندی کج (دیگه خب از بشرِ فی وجه چه انتظاری داری شما؟) و گاهی صدای گریه ش بلند می شه، صدای گریه ی بلند شونده، شما می دونی صدای گریه ی بلند شونده چی می گه؟ نمی دونی که! دو حالت می تونه رخ بده براش، یا بصورت یهویی باشه که اسم بغض دادن بهش و می تونه هم از شادی باشه هم از غم (که البت باز هردوش یه داستانه) صدای فیس و فیس ملایمی تو فضا طنین انداز می شه و ناگهان با لرزش و پرشی به جلو صدای ترکیدن بغض به گوش می رسه و دیگه بعد از اون اوج، کم کم صدا میاد پایین و زود به سکوت ختم می شه. نوعی وجود داره که با خنده همراهه، هی گریه هی خنده، زود هم به فکر پاک کردن اشک هاش میفتن همه. یه گریه اما هست دوستان، یه غمگساری هست که انسان رو به معراج می بره، حاکی از فراغته، این گریه بی صداست عزیزان، بـــــــی صدا، سکــــــــوت، نگاه طرف همین جوری می ره تا خود معراج، از اون بالا یه چیزای خیسی می گیره قرارش می ده رو چشماش و مژه های زیرینشو تر می کنه، تر شدن مژه های زیرین هم که چیز خوبیه

- این آقای گرت هدلاند، قبلن هم گفتم برادر ماست یجورایی، یه چیزای خوبی خونده، یه چیزای خوبی هم بازی کرده در حد توانش، البت من خودم منتظر دیدن استاد در نقش دین موریارتی هستم که فیلمش هم داره تو کیف خاک می خوره و منتظر وفا شدن عهد من تو اول خوندنِ کتاب و بعد دیدن فیلمه بنده ی خدا. اما رفیقمون تو کانتری استرانگ یه نواهای خوبی میاد، دم خوبی می گیره تو فیلم که چن تاش هم رفته تو آلبوم ساندترک فرعی فیلم و مغفول مونده، غرض اینکه برید گوش کنید اگر مردِ رهید.

- سریال عزیز SIX FEET UNDER که میشه ترجمه ش کرد مدفون، یا خفته در گور یا خاک یا همچین چیزی، این چند وفت هم از بس این ور اون ور و پیش دوست و آشنا جارشو زدم دیگه حجت رو به اتمام رسوندم ولی حالا که تازه دیدنش رو تموم کردم، تو اینجا هم که حکم تریبون رسمی من رو داره تبلیغشو می کنم شاید یکی در این دنیا خواست ببینش و از این طریق مطلع شد. 

در راستای شرح دورنمای سریال باید عرض کنم که همونطور که خداوند تو قرآن فرموده: کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ، خلاصه اینجا هم همون داستان برقراره، خانواده ای که تو کسب و کار کفن و دفن اموات هستن و به اصطلاخ خودشون یه Funeral Home دارن و ادارش می کنن، تقریبن تمام قسمت ها با مرگ شروع می شن و قصه ی فرعی اون مرگ در کنار قصه ی اصلی آدمای داستان روایت می شه. بیشتر بازیگرا اونجور که من خوندم پیشینه ی تئاتری دارن و این شاید وجه تمایز این سریال باشه با خیلی کارای دیگه از لحاظ ترکیب بازیگرا. دیگه اینکه... کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ!


Sia - Breathe Me

  • احسان