Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Game of Thrones» ثبت شده است

مدت‌ها از اتمام پخش بازی تاج و تخت گذشته و منم مدتی گذشت و دو سه روزه فصل پنجم رو دیدم. یادداشت دور همی زیر حول این فصل نوشته شده.

استنیس باراتیون
استنیس بسه! نکن... نکش... آتیش نسوزون... عه... عه! استنیس باراتیون برادر رابرت و رنلی باراتیون که هردوشون کشته شدن و موند با ادعای تاج و تخت و اینکه ازش سلب شده. اما در طول چار سیزن نماند از منکری که نکرد و مسکری که نخورد! و در فصل پنجم هم در ادامه‌ی سلسله حماقت‌هاش نشون داد از ادعایی که تو سریال مبنی بر جنگاور بودنش مطرح می‌شه هم، نشانی نداره و به طرفةالعینی هر چه داشت و نداشت رو بر آب می‌بینه و خودش هم میفته گیر لیدی برین که بالأخره با کشتن استنیس بتونه به یکی از پیمان‌هاش عمل کنه‌. شمشیر هم بالا می‌ره و فرود هم میاد اما صراحتن نمی‌گه که استنیس کشته می‌شه و چه بسا در راستای منطق nothing is what it seems بودن داستان، اصلن بنا بر این باشه که برین به هیچ پیمانی جامه‌ی عمل نپوشونه و زنده گذاشته باشش. ولی از هر چی بگذریم، استایل "به چپم"ی که استنیس در همه حال داره جذابه. مرتیکه دعایی!

تیریون لنیستر
عزیز دلِ بینندگان! یعنی اگه کسی با تیریون مشکل داره بره خودشو اصلاح کنه. تیریون در ادامه‌ی روند فصول قبلی باز هم ترکیبیه از خرد و لاابالی‌گری. باز هم تا مرز نابودی می‌ره و برمی‌گرده و ادامه می‌ده تا اوج. از کشته شدن بدست اون مردم سنگی و بعدتر کشته شدن بخاطر تجارت آلت (!) و اسارت، می‌ره تا می‌شینه کنار دست ملکه. حالا ترکیب جذابی ساخته با کرم خاکستری و - میساندی که جونشو مدیون تیریونه - برای بیرون کشیدن شهر میرین از دست اغتشاش‌گران.

دنریس تارگرین
لحظه‌ی مهم دنریس تو این فصل وقتی بود که منتظر بود سر اون مرد خودسر رو بزنه. از طرفی اشراف چشم به اعدامش داشتن و از طرف دیگه عجز و لابه‌ی مستضعفین که "ولش کن ولش کن!" حاکم عادل اما جز به اجرای عدالت چشم ندارد. و دنریس با تصمیم درستش این خان رو هم رد کرد و از اعمال پدر دیوانه‌ش هم که آگاه شد کمی پاشو ورچید و بعد از جدا شدنش از دوتراکی‌ها، در این فصل بیش از هر زمان دیگه‌ای در موضع ضعف قرار گرفت و اگر نبود حضور دروگون، ملکه می‌موند و روحی مشوش از ابراز علایق سر جورا اونم در محاصره‌ی پسران هارپی.

جیمی لنیستر
دیگه کافیه. لرد شاه‌کش بحد کفایت خرد شده و حتا روی اخم کردن هم براش نمونده. با خشوع تمام راه می‌ره و وحشی‌گری سابق رو نداره. تو این فصل همه‌ش دنبال برگردوندن کیفیت سابق رابطه‌ش با سرسیه و دست آخر هم به خواست سرسی می‌ره به اون مأموریت "دیپلماتیک" و سرانجامی که براش رقم خورد، می‌تونه نقطه‌ی عزیمت مرحله‌ی بعدی سر جیمی لنیستر باشه. از طرفی یه سرسی رسوا تو پایتخت منتظرشه، رسوا در پیشگاه عوام و مهم‌تر از اون پیش جیمی. یه سرسی که باید با جسد دخترش هم مواجه بشه. از طرف دیگه هم قاتل دخترش رو پشت سر داره. هیچ نظری درباره‌ی آینده‌ی پرشوری که جیمی ممکنه بسازه ندارم!

سانسا استارک
دخترِ حالا دیگه داف اهل شمال از سر ناچاری و فلاکت بازی خورد و رفت تو بغل یکی از قاتلین خانوادش‌. موی سیاه دختر استارک‌ها روی دیگه‌ای براش ساخته بود و خشم درونش رو راحت تر نشونمون می‌داد. سانسا باهوش‌تر شده و می‌شه شمایل کتلین استارک رو توش تماشا کرد. درسته بار اول دست رد به سینه‌ی برین می‌زنه اما در نهایت به نجاتش بدست اون راضی می‌شه و با حضورش می‌تونه تیون رو هم بخود بیاره تا با هم فرار کنن. فراری که هیچی ازش نمی‌دونیم.

سرسی لنیستر
سرگذشت سرسی تو این فصل مصداق بارز ضرب‌المثل چاه مکن بهر کسی... بود. به یه گروه مذهبیِ فناتیک عتیقه‌ میدون داد و نتیجه‌ش رو دید! البته رویکرد خالقین سریال تو این فصل از ابتدا بر مبنای ایجاد سمپات با این زن شیطان‌صفت (!) بنا شده بود. با اون فلش‌بک مهم و بعد تماشای اون راهپیمایی از بالا به پایین، تلویحن گفتن که اینو خدا زده‌ش دیگه اذیتش نکنید. حالا باید دید اتحاد قریب‌الوقوع بیلیش و خاندان تایرل می‌تونه گنجشک‌ها رو سر جاشون بنشونه یا نه. بنظرم سرسی نقش بزرگی در آینده خواهد داشت. حضیضی رو تجربه کرد که مثل یه فنر فشرده‌ش کرده برای پرتابی بلند.

جان اسنو
محافظین کهکشان رو دیدید؟ آخرش معلوم می‌شه که پیتر کویل یا همون استار لرد همچین هم زمینی نبوده و دو‌رگه‌ست. حالا گمان من اینه که جان اسنو هم مشمول همین داستانه. اینقدر که هرکی از راه می‌رسه و می‌گه «یو نو ناثینگ جان اسنو!» بعید نیست حرومزاده‌ی شمال، پادشاه معهود هفت اقلیم باشه. پادشاهی بی تاج و تخت از جنس آراگورن که باید پوستش کنده شه تا به مقصد برسه. اینم که می‌گن جان اسنو مرده بنظرم ته ساده‌انگاریه!

پ‌ن: البته باز هم بودن افرادی که می‌شد ازشون گفت، مثلن رمزی بولتن، لرد بیلیش، سر جورا مورمونت و آریا استارک که خب نخواستم ازشون حرفی بزنم!

  • احسان