Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino

کش رفتن و به‌ عاریت گرفتن و ادغام تکه‌های ناجویده، و جعل نتیجه‌های ناوارد جبران حفره‌‌ی خلاءها نیست

Kino
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۵ مطلب با موضوع «Kino» ثبت شده است



Come ride with me
,Through the veins of history
I'll show you a God
Who Falls asleep on the job

,And how can we win
?When fools can be kings
Don't waste your time
...Or time will, waste, you

No one's gonna take me alive
The time has come to make things right
You and I must fight for our rights
You and I must fight to survive


Knights of Cydonia


پ ن : حالم خوبه ها!

  • احسان


Someday? Someday my dream will come? One night you will wake up and discover it never happened. It's all turned around on you. It never will. Suddenly you are old. Didn't happen, and it never will, because you were never going to do it anyway. You'll push it into memory and then zone out in your barco lounger, being hypnotized by daytime TV for the rest of your life. Don't you talk to me about murder. All it ever took was a down payment on a Lincoln town car. That girl,you can't even call that girl. What the f**k are you still doing driving a cab?


- Car Crash -

  • احسان

صدای کیمیایی

۱۱
اسفند

اون اصلن آدم منظمی نبود (هنوزم نیست) اون موقع ها که منظم نبود به من که می رسید می شد منظم مثل یه ارتشی.حواسش رو جمع می کرد که من سمت وسایلش نرم، بخصوص واکمن خبرنگاریش :
- مگه خورده میشه بدی منم گوش کنم؟
- راست می گه.
- چی رو راست می گه مادر من؟ نمی تونم نوار مصاحبه رو بدم دست یه بچه دماغوی پونزده ساله که...
- من نمی گم بده دست من... می گم وقتی داری مصاحبه ت رو بقول خودت روی کاغذ پیاده می کنی بذار منم گوش کنم. دوست دارم صدای کیمیایی رو بشنوم.
- نمی شه.
- چرا نمی شه مادرجون؟ یخورده با دل برادر کوچیکت راه بیا... فکر کن اونم رفیقته... چطور رفیقت همیشه پیشته.
پا شد که بره... حرصم گرفته بود، گفتم :
- می دونی چرا می گه نمیشه مامان؟ چون موقع کار می خواد سیگار بکشه... رفیقش که نمیاد بهت بگه... ولی می دونه من میام بهت می گم.
بابام که بی سر و صدا جلوی تلویزیون دراز کشیده بود محکم سینه ش رو صاف کرد که یعنی من اینجام... اون که جلوی بابام خراب شده بود، نگام کرد و با صدای آروم گفت :
- ببین کی بزنمت صدای سگ کنی.
از ترس بابام جرأت نمی کرد بزنه... نزد و رفت... فکر کرد بی خیال می شم... نمی شدم... نمی دونست نمی شم... چون نمی دونست من هم سرب رو از حفظ بودم... می خواستم صدای کیمیایی رو بشنوم... پس باید دستم به نوارکاست های مصاحبه می رسید...می دونستم امن ترین موقعی که می شه رفت توی اتاقش وقتی بود که خواب بود...دنیا رو آب می برد اون رو خواب می برد... ولی این رفیق همیشه در صحنه ش هم هوشیار بود و هم زرنگ... به قیافه ش نمیخوردا... ولی زرنگ بود... از این خواب گنجشکیام بود... مگس بغلش بال می زد چشاش باز می شد... هرجا اون بود، رفیقشم بود... هرجا رفیقش بود، اونم بود... نمی دونم تا حالا شده از مریض شدن یه نفر خوشحال بشید یا نه؟... من شدم... روزی که رفیقش مریض شد و خونه مون نیومد و اون توی اتاقش تنها موند. اون شبی که رفیقش نیومد تا صبح هی رفتم توی حیاط و به پنجره ی اتاق پیش ساخته ش روی پشت بوم نگاه کردم که ببینم کی برق اتاقش خاموش می شه و خوابش می بره... چراغ اتاقش بالاخره خاموش نشد و صبح شد. اون قدر صبح که دیگه چراغ اتاقش رنگی نداشت... رفتم روی پشت بوم و دم اتاقش سروگوش آب دادم...دیدم اون بی نظم معلوم نیست کی خوابش برده و برق اتاقش روشن مونده بود...خواب بود... مثل یه سنگ پر سروصدا...خور... پوف... خور... پوف... پا توی اتاقش گذاشتم. از روی کاغذهای بهم ریخته ش رد شدم... از کنار بشقاب های غذای نیمه خورده(اگه رفیقش بود غذای داخل بشقاب نیمه خورده نمی موند)، از روی جاسیگاری تا خرخره پرش... از کنار کیفش... خم شدم و کیفش رو برداشتم... اون توی خواب روی پهلو چرخید... در رفتم... با نوار کاست ها در رفتم... رفتم پایین و ضبط صوت کوچیکمون رو که مادرم از سوریه آورده بود برداشتم و چپیدم توی آشپزخونه که از صدای روشن شدن ضبط کسی بیدار نشه و گند کش رفتنش در نیاد... نوار کاست اولی رو گذاشتم توی ضبط... ولی صدایی پخش نشد... زدم جلو... باز پخش نشد و هی زدم جلو و پخش نشد تا که نوار به انتهاش رسید... درآوردمش و کاست دومی رو گذاشتم توی ضبط... صدای آواز مهستی بلند شد... زدم جلو و باز گوش کردم و باز صدای آواز مهستی پخش شد و کاست دومی ام تموم شد... معلوم بود که به کاهدون زده بودم و کاست ها رو اشتباهی برداشته م... قرار نبود کوتاه بیام... پس دویدم و از راهرو گذشتم تا به پله ها برسم و باز برگردم به اتاقش و زیر اون همه آت آشغال، نوارها رو پیدا کنم... توی راهرو از جلوی اتاقش رد می شدم که صدای زنگ حیاط نیگرم داشت... به در نگاه کردم و با زنگ دومی رفتم و در رو باز کردم... رفیقش بود... هول کنارم زد و تند تند از پله ها رفت بالا... مادرم که از صدای زنگ در بیدار شده بود اومد توی راهرو...
- چی شده؟... کی بود؟
یه احساسی بهم می گفت که این اومدن ناگهانی رفیقش حتمن به نوارها ربط داره... توی این فکر بودم که انگار یهویی زلزله شد... صدای پاهای اون و رفیقش می اومد که به سرعت برق و باد در حال پایین اومدن از پله ها بودن... بالاخره رسیدن پایین... اون منگ و از خواب پریده نگام کرد و عربده کشید :
- وقتی کاست ها نه پیش منه و نه پیش این ( از «این» منظورش رفیقش بود) پس دست تو توی کاره...
گفت و حمله کرد سمتم... روز قبلش گفته بود می زنم صدای سگ کنی... زد و من در حالی که حواسم پیش دوتا کاست اشتباهی توی دستم بود صدای سگ کردم... بلوایی بپا شد و مادرم سعی داشت من رو از چنگ اون نجات بده که یهو صدای مردونه ی بابام همه رو ساکت کرد.
- چه خبرتونه؟
همه نگاش کردیم... بابام دستش رو آورد جلو و دو تا نوار رو بطرف اون دراز کرد و گفت :
- نخوردمشون که... دوست داشتم صدای کیمیایی رو بشنوم.


حمید نعمت الله - ماهنامه فیلم - شماره 422

حمید نعمت-هادی مقدم

این موسیقی هم شاید بی ربط باشه براتون ولی بذارید ته این پست می چسبه :

- کوچه ی اقاقیا -

  • احسان

یادتون هس آقاجان عصرا چه شلوغ و پلوغی می کردین باقالی پخته می خوردین با سرکه...
من میومدم می گفتم آقاجان نرو بالای درخت گلابی میفتی شما قبول نمی کردی بابا

- Mad Rush -

* داشت یادم می رفت؛ این پست تقدیم به اون دوست عزیز و نادیده ای که لطف کرد در حق من و نسخه خوب این فیلم رو زود بهم رسوند تا بعد از سال ها تجدید خاطره ای بشه.

  • احسان


رد راک وست فیلم منه!

از همون آغاز فیلم پای مصدوم مایک بهمون نشون داده میشه و میریم میشینیم کنارش، انگار قصه ش برامون جذاب میشه. مایک میره دنبال کار و از قضا همین پای لنگ هم لنگش میگذاره و رفیقمون هم که اهل دوز و کلک نیست انگار!

تا همین جا هم میتونم کلی صفا کنم باهاش، از همین نگاه های کیجی اصلش که اون زمان داشت هی تحویلم میده و از شلوار جینش گرفته تا ماشینش و مدل راه رفتنش، همه دارن برام نور بالا میزنن. خب کمی که میگذره می بینم اهل تکزاس هم هست و اعتماد اولیه م بهش بی حساب نبوده. خب سفری که از تکزاس شروع شه و منتهی شه به وایومینگ (یادش بخیر انیس دل مار) از اون سفراییه که من دوست دارم. اصولن سفریه بین دو ساحت قدیمی تر آمریکا و دوجایی که هنوز مثل شرق ابرشهری نشدن و فرهنگ روستایی و کانتری توشون جریان داره. فرهنگ کانتری هنوز به شهرهای کوچک اجازه حیات میده و یه اصالت دلنشینی توشون هست که نمیشه نادیده ش گرفت. تو همین شهرهاست که مثلن کلانتر میتونه یه بار هم داشته باشه و حالت کدخدامنشی جاری باشه تو روابط اون و مردم. تو همین شهرهاست که میشه وانت های بزرگ دید و شلوارهای جین تنگ و پوتین و کلاه هایی که خودتون میدونید. متل های دو طبقه و خیابون های پهن و روابط بسته و روستایی. شبیهش رو میشه تو فیلمایی مثل sunshine cleaning و winter's bone و Goodbye Soloهم دید، همچینین فیلمایی که از فرهنگ مکزیکی - آمریکایی توشون خبرایی هست مثل 21گرم و touch of evil که خب همه هم فیلم های محبوبی هستن برای من. از حرفم دور نشم، کلانتر ِ بارتندر اینجا مایک رو بابت همون هویت تکزاسیش (پلاک ماشین) اشتباه میگیره و مایک وارد کشمکش قتل کلانتر و زنش میشه و هر کدوم سفارش دیگری رو بهش میدن.

جان دال اینجا دوست نداره با کلیشه ها بازی کنه و از این داستان ها. نه، میاد صاف مایک رو دلبسته ی همسر کلانتر میکنه و بعد از یه سری گیر و گرفت ها و پیدا شدن قاتل کرایه ای اصلی مایک میره که دلبر رو از چنگال دیو فراری بده. خب همین جا هم میشه تبریک گفت به آقای دال که بی لکنت و تر و تمیز و جذاب هم کلیشه رو بسلامت بکار میگیره و هم ما رو از فرهنگ کانتری لحظه ای بی نصیب نمیگذاره و زوج فراری  رو میفرسته به باری ب اسم Country Girl تا این دو آماده همراهی بشن. صبح روز بعد همه چیز داره طبق نقشه پیش میره، زن از مرد میخواد که بطور کامل خودشو براش آماده کنه و برای فرار از دست دیو ها به مکزیک بره تو دهن دیو و کلید در رو برای فرار بیاره....
دیگه به بقیه ش کاری نداریم چون میرسیم یواش یواش به نقطه عطف پایانی و گره گشایی و این داستان ها که دیگه خودتون اگه ندیدید برید ببینید.
این آخرین فیلم محبوب من یه موسیقی تیتراژ عالی هم داره که بعدن فهمیدم آقای خواننده ش  دستی هم در سینما داره و از اون سمبل های موسیقی کانتری هم هست گویا و تو فیلم "سه تشییع جنازه ملکیادس استرادا" اثر تامی لی جونز (که مدتهاست میخوام ببینمش و ندید دوستش دارم) هم بازی کرده! خلاصه خوبه که همه دور هم هستن و دور هم هستیم و اینا

Thousand Miles From Nowhere

* عکس مربوطه به آلبومی از گروه محبوبم که دیدم خیلی مناسب این حالیه که گفتم.

  • احسان

...تو مهی بر آسمانی و منم خار رهی

+

  • احسان
1- هر وقت چشمم میفته به این پوستر میامی وایس میرم توش. میشینم روش مداقه میکنم ببینم داستان زاویه ش چیه! یاد حرف امیر میفتم سر دشمنان ملت که تریلرشو دیده بود و میگفت سر این صحنه انگار تصویر آهسته شده ولی در اصل آهسته نشده؛ حالا این عکسم من موندم پاها دارن یه ور میرن بدن داره یه ور میره صورت داره یجا رو نگاه میکنه و سیبیل آقا... سیبیل. خلاصه که ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم!

2- یه کم گذشته از بیرون اومدنش ولی من باید یه اشاره ای بهش میکردم، فیلم "هابیت : یک سفر غیرمنتظره" که چند وقت پیش تریلرش بیرون اومد و ما رو باز هم واله این آقای تالکین و متعلقاتش کرد. تو داستان هابیت، شب قبل از راه افتادن گروه دورف ها برای سفر درازشون، تو خونه ی بیلبو بگینز، هابیت عافیت طلب نشستن و همراه گندالف دور آتش حمع شدن. اونجا شروع میکنن به خوندن شعرای قدیمیشون که توش از گنج بزرگی که میخوان دنبالش برن هم حرف بمیون میاد، تو تریلر، این صحنه هم گنجونده شده و خیلی هم دلربا از کار دراومده و شده عین کلیپ های موسیقی سمفونیک متال اسکاندیناوی و هر لحظه منتظر صدای انفجاری گیتارم که بیاد و اضافه بشه؛ اصلن یکی از چیزای مورد علاقه من موقع دیدن نبردهای ارباب حلقه ها اینه که صدای فیلمو قطع کنم و یکار از متالیکا (بخصوص Until It Sleeps) رو پخش کنم! باید ببینید تا بگیرید چی میگم. از اینجا میتونید ببینیدش. اینم شعرش :

Far over the misty mountains cold
To dungeons deep and caverns old

The pines were roaring on the height
The winds were moaning in the night

3- مانی بال خوبه، ببینیدش. برد پیت با یه چهره ی گشاده در انتظارتونه، وقتی یکی از مدیرای تیما ازش میپرسه حالت چطوره؟ یجور خوبی (البته ب مسخره) جواب میده "فنتستیک"، یه چهره ی گشاده

4- آنجلوپولوس هم مرحوم شد و ما هنوز نرفتیم سراغ فیلماش ولی هنوز اون تصاویر دشت گریانش وسوسه م  میکنه .الان هم داره از اون ور اتاق صدای موسیقی النی، آهنگساز محبوبش میاد.دیروز بود، الآن نیست! اینم بیادش گوش بدید : Adagio 
  • احسان
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۳۰ دی ۹۰ ، ۲۳:۰۰
  • ۳۴۷ نمایش
  • احسان

همچین نشستم تو دفتر و هدفون کردم تو گوش و چند دیقه یبارم کشو رو باز میکنم دست میکنم تو مشما و یه مشت نخودچی و کشمش درمیارم میندازم بالا. گلدن گلوب هم که ندیدم ولی صبح دیدم بهروز خبرشو داده که اصغر جایزه رو از مدانا گرفت. ذوق و اینا هم نکردم چون از اول پایه فیلم نبودم، نه که حالا فحش بدم که اه اه پیف پیف، نه، مبارکشون باشه ولی حال هم نکردم خلاصه. باز اگه لیدی گاگا میومد جایزه رو میداد خوب بود، این ترکیب اصغر و گاگا خیلی شیزو میشد!

دیگه اینکه اصولن برای من رابطه ی مستقیمی برقراره بین حجم دروس و انجام کارای غیر درسی و از وقتی امتحانام تموم شده همچین میل آپ کردنم افت کرده قدرت خدا...

این روزا بیشتر از اینکه فیلم دیدن کم و افتضاحمو یه سر و سامونی بدم بازم دارم دیوانه وار موسیقی گوش میدم بخصوص پست راک که زندگی نذاشته واسم و بزودی یه پست مرتبط براش میزنم.

آخرین فیلمی که دیدم Another Earth بود که گرفت منو. ازش حرف زدن منو میکشونه به حرف زدن بی قید و بند و احتمالن بی ربط برای بقیه. فقط در همین حد کم بگم که در چنان گندی انداخت آدم اصلی فیلمشو ( و این آدم انقدر بجا و اندازه بازی میکنه ) که همون سر فیلم از دیدنش افسرده شدم و بعد سوراخی رو هم واسه فرار میذاره جلوش، ظاهر اینه که یه زمین دیگه تپ پیدا شده و دارن بررسی میکنن ببینن میشه رفت اونجا یا نه. این درد و درمان بغل هم خوب چیزی شده بود.توش از اون نگاها هم که صحبتشو کردم چند وقت پیش وجود داشت. درمانه از نوع اون حسای خاصی بهم داد که سر زندگی دوگانه ورونیک داشتم و دوست داشتم برم یه کنجی بشینم، حس میکردم آروم شدم، آروم ینی یواش، انگار تیریپ خرامان قدم بر  میداشتم و فهمیده بودم چه خبره....

بگذریم.


دیشب اما از تو یه فلش یه شعر عاشقانه شیرازی پیدا کردم، ینی یکی داشت شعرو میخوند، یکمشو اینجا میذارم بخونید ببینم چند چندم باهاتون :


بعضی وختا که دلُم خیلی بَرَت پر میزنه

تو خیال میارمش دم خونتون در میزنه

با دوصد ناز و نوازش درو روش واز میکنی

او ای موقُعو نفسش مث دل کفتر میزنه





پ ن : افتادم از ادابازی های قبلیم فعلن. همینجوری هرچی ظاهر و باطن بود واستون تعریف کردم

پ پ ن : شاعر : یدالله طارمی. اینم لینکش تویوتو  ب: 

watch?v=E1taUtGmozc

  • احسان

برادران متالیکا لطف کنید یه کاور مردانه از این کار داشته باشید که ما جماعت مردان در چنین مواقعی یه چی داشته باشیم واسه گوش دادن.


با تشکر


  • احسان