یوداش تادوش کروسینسکی، راهب یسوعیِ لهستانی در سالهای زوال سلطنت صفوی، به رسم آن روزگار، یادداشتهایی از محل مأموریتش - اصفهان - به سرپرست فرقهشان میفرستاده. بعدها آن گزارش، شد دستمایهی اثری دو جلدی با عنوان تاریخ واپسین انقلاب ایران (انقلاب اینجا به معنای فتنهی اعظم) به قلم آنتوان دو سرسو که او هم راهب یسوعی دیگری بود اهل فرانسه. کتاب حاضر هم خلاصه و بازنویسی و ذکر اهم نکات تاریخ واپسین انقلاب ایران به قلم سید جواد طباطبایی است.
فرم روایت طباطبایی به گفتار متن یک مستند شبیه است که تکه تکه و اغلب بعنوان شاهد مثال بخشهایی از متن کروسینسکی را هم ذکر میکند و میشود راوی انحطاط صفویان. گذشته از نگاه گزارشگر و ستایش برانگیز راهب یسوعی از آن ماجرای خونین، ذکر جزییات مهم واقعه و در یک کلام سر و شکل روایت، محتوای قضاوتی که این دو فرد برآمده از نهاد مذهب به سقوط اصفهان دارند هم چشمگیر است؛ در فقدان دیدگاه واقع گرایانه و مبتنی بر تحلیل که از خصوصیات عصر روشنگری اروپاست و تقریبن مصادف با حوادث کتاب، بودند تحلیلهایی که با وجود صادر شدن از جایی خارج از نهاد مذهب، با تقلیل این اتفاق بزرگ به قضا و قدر و مطرح کردن عوامل متافیزیکی از زیر بار تفکر شانه خالی کردند که «التقدیر یضحک علی التدبیر». با خواندن کتاب به تحلیل این دو راهب از ماجرا پی میبریم که با فاصله گرفتن از خرافات مرسوم به شکل عجیبی نتیجه گیری مستدل و پیشرویی ارائه میدهند. از نظر کروسینسکی و دو سرسو مهمترین عامل زوال صفویه و شکست سلطان حسین روبروی محمود افغان عوامل درونی حکومت بودند. از سراسر متن یک جور وادادگی و فساد همهگیر پیداست و بارها از قول کروسینسکی یا از نتیجهگیریهای طباطبایی میخوانیم که سلطان حسین، شاهزاده طهماسب ولیعهد و سرداران دولت صفوی و حتا مردم اصفهان در موقعیتهایی واقع بودند که دشمن را شکست بدهند و در واقع خیلی از پیروزیهای افغانها از باور خودشان هم فراتر بوده.
در انتها نکتهی مهم اینکه همنشینی جذابی از شیوه روایت و تحلیلِ دو راهب یسوعی و خوانش علل سقوط اصفهان، شباهتشان و تقارن زمانی آن با عصر روشنگری اروپا و شروع سراشیبی تمدنی ایران، این کتاب کم حجم رو خواندنیتر کرده.
نسخهی من از نشر نگاه معاصر بود ولی گویا الان انتشارات مینوی خرد کتاب را بیرون داده.
- ۱ نظر
- ۰۴ دی ۹۵ ، ۱۸:۱۶
- ۴۹۱ نمایش