یک روز دلم چون گیس
دبیر فیزیکی داشتیم که بعد از غرغرای بچه ها از امتحان سخت و کم شدن نمرهی مستمر و از این قبیل مسائل، نقبی میزد به دوران دانشگاهش و اینکه بعد از چند سال رفته بوده تا اصل مدرکش رو تحویل بگیره و با داستان سربازیش یه تداخلایی داشته که الآن یادم نیست و خلاصه بدجوری بقول معروف رفته بوده تو پاچهش. وقتی با یکی از مسئولای دانشگاه مشکلش رو درمیون گذاشته طرف گفته بود "مشکل خودته"
"من" از بزرگترین سرمایهها و در عین حال از بزرگترین سوراخ سنبههای ماست. کانالیه توأمان به عرش و فرش. بعد میرسیم به الحاقیههای "من" مث روحیهی من، شرفِ من، تلاشِ من، حالتِ تهاجمیِ من، سراغِ من، قمارِ من و...
مشکلِ من! باید خوشحال باشم که کسی یادآوری کرده مشکل، مشکل خودمه؟ باید بشینم مشکلم رو بگذارم روی پام و نوازشش کنم، با مشکلم باید دوست باشم انگار، هر چی باشه مال منه. اون وقته که هرچی امید بیخودی بستیم دود میشه و به هوا میره. دربست موافق این نیستم که امید بستن آدم رو زندانی میکنه، امیدِ واهی بستن، امید به جایی که زیرش آب میره بستنه که زندانِ منه. اگر از شر این امیدها رها شدید، بفرمایید بالا.
گفتم ببین دوستِ من، قولی بهت داده بودم، به امید خدا تا حالا بش عمل کردم و تا کامل عمل نکنم هم ولش نمیکنم ولی اون مشکلِ دوم، مشکلِ خودته. ولی این جملهی آخر رو نگفتم، نتونستم، تا حالا تو موقعیتی قرار گرفتید که گویندهی "مشکل خودته" باشید؟ باور کنید گفتنش از شنیدنش سختتره.
آقای دبیر فیزیک در جوابِ لعنِ طاعنان میگفت این درس و مشقِ شما که در حکمِ لهو و لعبه، برید کلاهتونو سفت بگیرید برای وقتی که این جمله رو روزی چندبار بشنوید از این و اون، اونم نه برای چیزای بیخود، برای اساسی جات. از کل احوالاتِ دبیر فیزیک یکی خوندن "تو نسیمِ خوش نفسی/ من کویرِ خار و خسم..." اونم جلوی ضریح امام رضا بخاطرم مونده یکی هم همین "مشکلِ خودته"
حالا میخام صداش بزنم بگم آقای ف، برادر، گفتنش از اونم سختتره! حس اینکه خودتو بخوری، هی خودتو بخوری و بگی نکنه اینطور کنه، نکنه اونطور کنه، نکنه من بشم باعث درد و بلاش، نکنه دارم حقی رو ناحق میکنم...
(اینها در حال گوش دادن به Ghost That We Knew از مامفرد اند سانز نوشته شدن)
- ۴ نظر
- ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۱۲
- ۳۶۰ نمایش